کشف دهان تو

چون گناهی آویخته در تو..

تو را زیر بالشم پنهان می کنم،


شبیه کتابی ممنوعه..


چراغها خاموش می شوند


و صداها می خوابند..


سپس تو را بیرون می آورم


و حریصانه می بلعم...


(مرام المصری)



    • سه شنبه ۸ تیر ۹۵

    یاد تو تا صبح پرستارم بود..

    مریم جانم،

    مدت هاست، مدت هاست، مدت هاست ک با نیت نوشتن چند خطی صرفا و مطلقا برای تو اینجا میام اما نمیشه. نمیشه چون ب هر چیزی ک تا سر انگشتام میان فکر می کنم میبینم چقدر بی ارزشن، چقدر حقیر.. ب قول شاعر  "خاک بر سر تمام این کلمات"  ... 

    خاک بر سر این کلمات و این لحظات..

    تو در همه چیزهای خوبی ک می بینم، می خونم، می شنوم هستی. تو حتی در همه ی چیزهای زیبای غمگینی ک گلوم رو ب بغض مینشونه هم هستی. تو در لابلای نت هایی ک  Ludovico Einaudi باهاشون من رو ب ناکجاآباد هدایت میکنه هم هستی..

    خاک بر سر تمام این کلمات.

    • سه شنبه ۸ تیر ۹۵

    I'm about to lose my mind

    هر نیمساعت یکبار از ماریا می پرسم ک : من چکار باید بکنم؟.. می خنده: ما رینا ب چه کنم چه کنم افتادی؟؟ زندگی کن و در عین حال بهش فکر نکن..

    می دونم باید کاری کنم. دنیای سوفی رو ک می خونم هر بار سوالی ب سوالام اضافه میشه.. که تو کی هستی ما رینا؟ از کجا و چرا اومدی؟ ب کجا و چطور میری؟ این وسط چ اتفاقی می افته؟.. و مغزم در حال انفجاره. من باید چکار کنم؟ زمان و عرصه تنگ و تنگ تر میشه. همچیز محدودتر.. چکار باید بکنی ما رینا؟ همیشه آرزو می کردم ک بارها و بارها زندگی کنم تا فرصتی کافی برای گوش دادن به تمام آهنگهای پلی شده ی دنیا رو داشته باشم.. ک مثلا تو یکی از این زندگی ها در پرکیوپاین تری حل بشم، تو دیگری در  بلو نک، تو بعدی در گری مور، بعدی در..  و همینطور بارها و بارها.. اما الان دلم می خواست بارها زندگی می کردم تا فرصت قدم گذاشتن تو تک تک راههایی ک جلومه و نمیتونم تصمیم بگیرم کدوم رو داشتم اما اینا یه توهم آزاردهنده ست. همین یبار زندگی نصفه نیمه و بعد هیچ هیچ هیچ.

    • دوشنبه ۷ تیر ۹۵

    هورمون نوشته هایی ک میک سنس

    سعی در بزرگ شدن باید مستمر باشه مثل همه ی دلیل های دیگه. باید دنیا رو ب خودم و اطرافیانم راحت تر کنم. باید شل تر بگیرم. باید گاهی دست از مقاومت برداشت. انقباض آسیب می رسونه. 

    وقتی در میانه ی مکالمه طرف مقابل چیزی میگه ک مارینایی ک در درونم گوشه ای آروم نشسته بود دلش می خواد بلند شه از اتاق بره بیرون و حتی در رو نکوب، یعنی زنگ اخطار. تو همون سکوت آزاردهنده ای ک بارها بهم گفته شد از ده تا سیلی دردناک تره. یهو وسط همون کانورسیشن دلم میخواد روزه ی سکوت بگیرم چون چیزی شنیدم ک نباید. و این نباید تو چارچوب من بوده نه کلا اجتماع. برای ثانیه ای گذرا یهو از اون فضا کشیده میشم که نه، پرتاب میشم بیرون و طرف مقابل در آستانه ی فهمیدن اینه ک چیزی سر جای درستش قرار نگرفته..

    اینوقت شب ک بخاطر تمام کارهای نکرده م جسمم بی نهایت خسته ست و ازونجا ک امروز از اون روزها بوده ک ک همچی آی دنت گیو ا فاک بوده واسم، نمیدونم چی دارم می نویسم تو این گوشی. می دونم چیه اما تو کلمات بی معنیه..

    هان، یوو آر نات د مادر آو دت چایلد سو گیو ایت ا رست..

    • دوشنبه ۷ تیر ۹۵

    Anna O




    از اون روزها..

    • يكشنبه ۶ تیر ۹۵

    It's hard to know where to begin

    • يكشنبه ۶ تیر ۹۵

    Sia





    Send a hope upon a wave
    A dying wish before the grave
    Send a hope upon a wave
    For all this souls you failed to save
    • يكشنبه ۶ تیر ۹۵

    It`s givin me massive soul ache



    اخ و پبفِ کم شعورایی که استرچ مارک های رو تن یکی دیگه رو بهانه ی نشون دادنِ ابعاد سطحی بودنشون کرده بودند باعث شد یسری ها هم بیان و از اون سر بوم بیفتن! که سک سیِ این خط ها و فلان ( البته یکی از همینا لقبِ تایگر رو ب چنین آدمایی داد ک خب منم یکی از اونام با این مارک های رو ساق پا و یجاهای!ِ دیگه م: ) تو دوره ای ک خیلی ها پلنگ! شدن ماها تایگر یم!)و کسایی ک شروع ب به به و چه چه کردنِ اینا..حالا این ها ب کنار. چیزی ک توجه م رو جلب کرد اون میس/مستری بود ک اومد نوشت:

    دست از ستایش و تشکر از کسی که کاری ک وظیفه ش بوده انجام داده، بکشید. هیچ مردی حق نداره خط های بدنِ یه زن رو ب سخره بگیره اما اگه هم کسی این کار رو نکرد دلیل نمیشه ازش تشکر بشه.


    و در ابعاد بزرگ تر ما چیزی به اسمِ انسانیت داریم.آدم بودن. این که در چهارچوبِ تعریف این کلمه رفتار کنیم. که اگر خارج شدیم ازش و مورد شماتت قرار گرفتیم دلیل نمیشه برای زمان هایی ک هیچ خارج شدنی در کار نیست انتظار ستایش و تمجید داشته باشیم. لامصب این وظیفه ست. رنج ندادنِ دیگری وظیفه ست، درست رفتار کردن وظیفه ست، توهین نکردن وظیفه ست، درست صحبت کردن ، درست عمل کردن، درست..

    فلانی فلانطور بوده آخی ببین الان چطور شده و فلان کارو می کنه.. و من چنین لحظاتی پاره میشم اگه نگم "هنر نکرده که، وظیفه ش".
    وقتی از اون دسته از میمون های میوه خوار که تو جنگل بودن جدا شدیم و تو محیطی قرار گرفتیم ک همچیزخوار شدیم و کم کم رو دو پا بلند شدیم و برامون سقف داشتن مهم شد و رفتیم تو غار اگه می خواستیم تو همون حال بی قانونی و بی مرزی بمونیم باید همونجا می موندیم. باید بی خیال اجتماع می شدیم. اما ما زدیم بیرون، ما سال ها تلاش کردیم تا تونستیم با هم حرف بزنیم و ارتباط برقرار کنیم و پیمان ببندیم پس باید زیرش نزنیم. اذیت نکنیم همدیگه رو..  ما، میمون های برهنه هیچکسی رو جز همدیگه نداریم. روی حرفم بیشتر با خودمِ ک آنتی سوشیال نیستم اما یکم تو ارتباط برقرار کردن گیرم، اون بخش از قاطی گروهی بزرگ شدن می لنگه در من اما حداقل کسی رو آزار نمی دم و این وظیفه ی منِ. رفتارِ نیک و انتظار تشکر ندارم.


    • شنبه ۵ تیر ۹۵

    زندگی گر هزارباره بُوَد، بار دیگر تو ، بار دیگر تو..

    95.4.4


    تولدت مبارک دلم، اول و آخر تویی. سه سالِ تمام از اون روز گذشت. از اون صبح که من بهت اسم دادم، به تنت لباس، به گلو ت صدا..



    نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم؟
    در این سراب فنا چشمه حیات منم

    وگر به خشم روی صد هزار سال ز من؟
    به عاقبت به من آیی که منتهات منم

    نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی؟
    که نقش بند سراپرده رضات منم

    نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی؟
    مرو به خشک که دریای باصفات منم

    نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو؟
    بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

    نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند؟
    که آتش و تبش و گرمی هوات منم

    نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند؟
    که گم کنی که سرچشمه‌ی صفات منم

    نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت؟
    نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم

    اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
    وگر خداصفتی دان که کدخدات منم...

    • جمعه ۴ تیر ۹۵

    از تو که دور می شوم کوچه که هیچ! گاهی اتوبان هم بن بست است..م.م






    آیلتس ش رو قبول شد. فاطی رو می گم. هربار ک ب این پیام نگاه می کنم چشمام پر اشک میشه. شوق و دلتنگی،هر دو. اما بالاخره می تونم شب راحت سرمو زمین بگذارمُ روزا سرمو بالا و بگم شاگرد من بوده این دختر. همه چیز تموم شد. ما تونستیم. تصور اینکه دیگه نمی بینمش..... دلم براش..

    پرواز کن ب بیرمنگام.

    Fly baby girl

    • پنجشنبه ۳ تیر ۹۵