سعی در بزرگ شدن باید مستمر باشه مثل همه ی دلیل های دیگه. باید دنیا رو ب خودم و اطرافیانم راحت تر کنم. باید شل تر بگیرم. باید گاهی دست از مقاومت برداشت. انقباض آسیب می رسونه. 

وقتی در میانه ی مکالمه طرف مقابل چیزی میگه ک مارینایی ک در درونم گوشه ای آروم نشسته بود دلش می خواد بلند شه از اتاق بره بیرون و حتی در رو نکوب، یعنی زنگ اخطار. تو همون سکوت آزاردهنده ای ک بارها بهم گفته شد از ده تا سیلی دردناک تره. یهو وسط همون کانورسیشن دلم میخواد روزه ی سکوت بگیرم چون چیزی شنیدم ک نباید. و این نباید تو چارچوب من بوده نه کلا اجتماع. برای ثانیه ای گذرا یهو از اون فضا کشیده میشم که نه، پرتاب میشم بیرون و طرف مقابل در آستانه ی فهمیدن اینه ک چیزی سر جای درستش قرار نگرفته..

اینوقت شب ک بخاطر تمام کارهای نکرده م جسمم بی نهایت خسته ست و ازونجا ک امروز از اون روزها بوده ک ک همچی آی دنت گیو ا فاک بوده واسم، نمیدونم چی دارم می نویسم تو این گوشی. می دونم چیه اما تو کلمات بی معنیه..

هان، یوو آر نات د مادر آو دت چایلد سو گیو ایت ا رست..