کشف دهان تو

Anna O Photography

    • چهارشنبه ۲ تیر ۹۵

    Uaral. The Writing and the Cry



    تمام صبح منم و آنفرگاتن..رفتن تو دل جنگل و جو ستریانی گوش دادن ب نظر ایده ی خوبی نمیاد. وقتی تو ارتفاعاتِ دیلمانی Uaral  می طلبه، یکی از همون آهنگایی ک هربار پلِی میشه نمی تونم اووووف نگم! بندی ک هیچ اثری از خودشون نگذاشتن، هیچ عکسی ازشون نیست، ناشناخته مثل حسی که تک تکِ ترک هاشون منتقل می کنن.. دردِ درونی و دردِ کشور رنج دیده ی خودشون شیلی..


    Uaral


    The writing n the cry

    • سه شنبه ۱ تیر ۹۵

    وات اور

    • شنبه ۲۹ خرداد ۹۵

    من عادت کرده ام هر صبح، قبل از باز کردن چشم هایم، دوستت داشته باشم..

    نگاهش کوتاه بود اما مکث بعدش.. می دونستم گفتن چیزی رو سبک و سنگین می کنه..مزه مزه می کنه..
    : عکس رو صفحه؟
    لبخند زد.
    : این چ عکسیه.. عکس گل ی، منظره ای، چیزی بزار ک رنگی باشه و نگاهش ک می کنی دلت وا شه..
    لبخند زدم.
    : من با دیدن همین عکسای سیاه سفید عجیب غریب خوشم، نگرانم نباش
    سکوت کرد.
    سکوت کردم.
    مادرم، یه دنیاست خلاصه شده تو 157 سانت و 54 کیلو و 300 گرم. مادرم همه ی ستاره هاست. 
    • شنبه ۲۹ خرداد ۹۵

    .We`re you


    یسری ها هم هستند که وقتی نیستند دلتنگی و جایِ خالیشون روح و روانت رو متلاشی می کنه و وقتی هستند آرزو می کنی قدرتِ غیب شدنُ جایی دیگه ظاهر شدن رو داشتی.

    و باز مشکل منم. اون آدم (در معنای عام ) نرمال به معنای واقعیِ کلمه ست و من abnormal. ابنرمال م چون نیازِ شدیدی به دوست داشتن و نه صرفا دوست داشته شدن دارم. نیازِ شدیدی به تو اولویت قرار دادنِ دیگری، به ترجیح کسی دیگه ب خودم، به گم کردنِ خودم در اون شخص، ب فراموش کردنِ اسمم در اثر تکرارِ اسمش..

    اما این استاندردهای بالا و کیفیت های پایین.. هیچ، هیچ، هیچ.

    • شنبه ۲۹ خرداد ۹۵

    این جام ها ک در پی هم می شود تهی، دریای آتش است ک ریزم ب کامِ خویش

    درهایی ک یکی یکی یا دیوار از آب در اومدند یا رو ب دیوار باز شدند..
    نورِ ته جاده ک وقتی نزدیک شدم هیچ چیز نبود جز انعکاسِ نورِ ماه رو قوطیِ خالیِ کمپوت گلابی..
    جهت نمایی ک عقربه های خرابش آینده رو نشون ندادند..
    تا کجا قرارِ آدم تو توهمات خودش زندگی کنه؟ همم؟ ماری.. تا کجا قرار چیزی رو که جلوی چشمات نگاه نکنی؟ سرت رو ک تکون بدی تمام ابرهای بالای سرت محو میشن و آسمونِ تاریکی ک مدتهاست سعی کردی نبینی مثل آوار رو سرت خراب میشه..ِ
    پینک فلوید چندبار سعی کردن بهت بفهمونه ک دت واز انلی ا فنتسی..؟ چندبار؟..
    برای خودت بجنگ. بجنگ لعنتی. زمان فاصله ی اندکی با خط پایان داره و لحظه ای ک برسه ب اون خط ،تو برای همیشه بازنده می مونی..
    • جمعه ۲۸ خرداد ۹۵

    Happy Bday to our all-time Harmonica


    فیبی عشقِ، فیبی خداست، فیبی.. اما راستش ته قلبم من با تو بیشترین حسِ خوب رو دارم. با تو بیشترینِ نقطه های اشتراک. صدها چیز ازت یاد گرفتم.کیه ک نخواد مونیکای زندگی خودش باشه؟..

    یکی از زیباترین زن هایی ک تو کل زندگیم دیدم. یادم نیست اسم اون منتقدی رو که سالِ قبل نوشت: اعضایِ Emmy باید از ندادنِ جایزه ای به تو تا آخر عمرشون خجالت زده باشن...

    به حق ترین جمله ای بود که در ارتباط با فرندز خوندم..

    تولدت مبارک کورتنی.. ممنون که مونیکایی رو جان بخشیدی ک انگار از اول برای تو نوشته شده بود، ک انگار از اول برای جزئی از زندگی ما شدن نوشته شده بود، که انگار برای همیشگی شدن نوشته شده بود..

    +و اینکه اونهمه با چندلر بودن؟؟اوفف:))


    Courtney Cox

    • جمعه ۲۸ خرداد ۹۵

    یک نفر این نقشه را تا کند..


    هر درختی که قطع می شد

    دری چوبی بود که سال ها بعد به رویم باز نمی شد

    هر پرنده ای که برنمی گشت

    آسمانی بود

    که سالها بارانی اش را به تن می کرد

    هر گلوله که شلیک می شد

    زنی بود که از تنهایی می ترسید

    مردی بود که برای همیشه به  عکس ها می رفت

    هر دستی که به سویم دراز می شود

    ادامه ی خیانتی است

    که سالها بعد در سینه ام فرو خواهد رفت

    هر صدا

    رادیویی جیبی است

    که سربازی را از تنهایی در می آورد

    هر نقشه سفری است

    به دورها…

    درهای چوبی، آلبوم های عکس، خیانت و رادیوی جیبی راتحمل می کنم

    اما تحمل دوری را ندارم

    نقشه را در دستانم مچاله می کنم

    حالا هرکجا بروی

    در مشت منی...



    +رسول پیره

    • پنجشنبه ۲۷ خرداد ۹۵

    خوشا رهایی.. این پرنده در این قفس تنگ نمی خواند.. شاملو


    گاهی ماها اونقدر تنها میشیم که کسی حتی اگه فحش بده بهمون برامون با ارزشِ اگه فقط ذره ای محبت قاطیش باشه، اهمیت. بخاطر همین بود ک فحش های من جوابش "تی جانره میرما" بود. نازنین تنهاست. نازی پشتش خالیه. نازی نیاز داره به اهمیت داده شدن، اونقدر بزرگ بوده تمامِ این سال ها ک خودش مواظب همه باشه.. وقتی عصبانیتمو از دکتر نرفتنش میبینه دلش گرم میشه. هرروز ب خودم دیکته می گم،.. ماری تو پشتش باش، ماری جاخالی ندیا، ماری.. و نمی دم. من پشتش می مونم. نه! کنارش..

    • چهارشنبه ۲۶ خرداد ۹۵

    Let me Stay afloat


    • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵