- چهارشنبه ۲ تیر ۹۵
تمام صبح منم و آنفرگاتن..رفتن تو دل جنگل
و جو ستریانی گوش دادن ب نظر ایده ی خوبی نمیاد. وقتی تو ارتفاعاتِ
دیلمانی Uaral می طلبه، یکی از همون آهنگایی ک هربار پلِی میشه نمی تونم
اووووف نگم! بندی ک هیچ اثری از خودشون نگذاشتن، هیچ عکسی ازشون نیست،
ناشناخته مثل حسی که تک تکِ ترک هاشون منتقل می کنن.. دردِ درونی و دردِ کشور رنج دیده ی خودشون شیلی..
یسری ها هم هستند که وقتی نیستند دلتنگی و جایِ خالیشون روح و روانت رو متلاشی می کنه و وقتی هستند آرزو می کنی قدرتِ غیب شدنُ جایی دیگه ظاهر شدن رو داشتی.
و باز مشکل منم. اون آدم (در معنای عام ) نرمال به معنای واقعیِ کلمه ست و من abnormal. ابنرمال م چون نیازِ شدیدی به دوست داشتن و نه صرفا دوست داشته شدن دارم. نیازِ شدیدی به تو اولویت قرار دادنِ دیگری، به ترجیح کسی دیگه ب خودم، به گم کردنِ خودم در اون شخص، ب فراموش کردنِ اسمم در اثر تکرارِ اسمش..
اما این استاندردهای بالا و کیفیت های پایین.. هیچ، هیچ، هیچ.
فیبی عشقِ، فیبی خداست، فیبی.. اما راستش ته قلبم من با تو بیشترین حسِ خوب رو دارم. با تو بیشترینِ نقطه های اشتراک. صدها چیز ازت یاد گرفتم.کیه ک نخواد مونیکای زندگی خودش باشه؟..
یکی از زیباترین زن هایی ک تو کل زندگیم دیدم. یادم نیست اسم اون منتقدی رو که سالِ قبل نوشت: اعضایِ Emmy باید از ندادنِ جایزه ای به تو تا آخر عمرشون خجالت زده باشن...
به حق ترین جمله ای بود که در ارتباط با فرندز خوندم..
تولدت مبارک کورتنی.. ممنون که مونیکایی رو جان بخشیدی ک انگار از اول برای تو نوشته شده بود، ک انگار از اول برای جزئی از زندگی ما شدن نوشته شده بود، که انگار برای همیشگی شدن نوشته شده بود..
+و اینکه اونهمه با چندلر بودن؟؟اوفف:))
Courtney Cox
دری چوبی بود که سال ها بعد به رویم باز نمی شد
هر پرنده ای که برنمی گشت
آسمانی بود
که سالها بارانی اش را به تن می کرد
هر گلوله که شلیک می شد
زنی بود که از تنهایی می ترسید
مردی بود که برای همیشه به عکس ها می رفت
هر دستی که به سویم دراز می شود
ادامه ی خیانتی است
که سالها بعد در سینه ام فرو خواهد رفت
هر صدا
رادیویی جیبی است
که سربازی را از تنهایی در می آورد
هر نقشه سفری است
به دورها…
درهای چوبی، آلبوم های عکس، خیانت و رادیوی جیبی راتحمل می کنم
اما تحمل دوری را ندارم
نقشه را در دستانم مچاله می کنم
حالا هرکجا بروی
در مشت منی...
+رسول پیره
گاهی ماها اونقدر تنها میشیم که کسی حتی اگه فحش بده بهمون برامون با ارزشِ اگه فقط ذره ای محبت قاطیش باشه، اهمیت. بخاطر همین بود ک فحش های من جوابش "تی جانره میرما" بود. نازنین تنهاست. نازی پشتش خالیه. نازی نیاز داره به اهمیت داده شدن، اونقدر بزرگ بوده تمامِ این سال ها ک خودش مواظب همه باشه.. وقتی عصبانیتمو از دکتر نرفتنش میبینه دلش گرم میشه. هرروز ب خودم دیکته می گم،.. ماری تو پشتش باش، ماری جاخالی ندیا، ماری.. و نمی دم. من پشتش می مونم. نه! کنارش..