هر درختی که قطع می شد

دری چوبی بود که سال ها بعد به رویم باز نمی شد

هر پرنده ای که برنمی گشت

آسمانی بود

که سالها بارانی اش را به تن می کرد

هر گلوله که شلیک می شد

زنی بود که از تنهایی می ترسید

مردی بود که برای همیشه به  عکس ها می رفت

هر دستی که به سویم دراز می شود

ادامه ی خیانتی است

که سالها بعد در سینه ام فرو خواهد رفت

هر صدا

رادیویی جیبی است

که سربازی را از تنهایی در می آورد

هر نقشه سفری است

به دورها…

درهای چوبی، آلبوم های عکس، خیانت و رادیوی جیبی راتحمل می کنم

اما تحمل دوری را ندارم

نقشه را در دستانم مچاله می کنم

حالا هرکجا بروی

در مشت منی...



+رسول پیره