کشف دهان تو

The bright side of the moon

وقتای بیکاری از این کارها می کنم اما بعد ب این نتیجه می رسم ک من خواهرم نیستم، هنر تو ذات من نیست.. اما خب تمام سعیم رو کردم ک خوب باشه. ک گل ها یک اندازه باشن، حباب ها تو کمترین حد باشن.. و این شد نتیجه ی کارم. امروز میرسه دست خریدارش..


    • سه شنبه ۲۶ آذر ۹۸

    سست عهد


    آرایشگرم مسافرته. صبح ب مامان گفتم صورتم رو بند میندازی؟ و اینطور بود که اونقدر خندیدیم ک اشک ریختیم.. گفت صورتت لاغره، از هر زاویه امتحان می کنم اونی که می خوام نمیشه، آرایشگرت هرچقدر ازت بگیره باز کمه

    نشستم، تکیه دادم، تکیه ندادم، دراز کشیدم و سرمو گذاشتم رو پاهاش، .. خندیدیم و خندیدیم..

    عصر دارم میرم خونه ی محبوبه، محبوبه ای ک با من خیابون های اونجا رو فتح کرد و اجازه داد اون شهر لعنتی رو خوب ببینم قبل اینکه تو رو.. دست های تو رو، پاهای تو رو، لب های تو رو..

    میرم ببینمش و یادم بیاد اون روزها، اون لحظه ها.. میرم ببینمش.

     

    دل م، برای تو، برای خودم، برای ما... برای اسم ت..

    امیدوارم عکس هام کسی رو آزار نده

    • شنبه ۲۳ آذر ۹۸

    Bohemian Rhapsody



     

    وقتی آهنگت، توی ده ها آهنگ پخش شده نیست و ناامید میشی اما تیتراژ ک شروع میشه، صفحه ک سیاه میشه میاد. آخرین آهنگ فردی.. آهنگ من. با گریه باهاش خوندن... وات آر وی لیوینگ فر؟

    • پنجشنبه ۲۱ آذر ۹۸

    چاکلت

     

     

     

    • چهارشنبه ۲۰ آذر ۹۸

    دیپ پرپل

     

     

     

    رفتم گلفروشی تا اون سگ رو ببینم، بمیرم براش.. نبود. یه نخل ماداگاسکار گرفتم. تو مسیر ب شهیار قنبری گوش دادم.. صدای دوست داشتنیش..شعرهای عجیب. گاهی دلم می خواد بعضی جمله هاش رو یادداشت کنم. امروز گفت:

    توی تابستون دستای تو برفم...

    دیروز می گفت:

    دوستت دارم ها، آه چ کوتاهند..

    و روز قبلش:

    چشم تو جای امن شب..

    و فردا خواهد گفت:

    من یکی پنجره امو میبندم

    این همه پنجره ی باز بسه..

     

    • سه شنبه ۱۹ آذر ۹۸

    Closer than my skin

    • دوشنبه ۱۸ آذر ۹۸

    تختت و تابوتت..

     

    چنان شجاع و ساکتی ک فراموشم شد رنج می کشی... ا.ه

    • يكشنبه ۱۷ آذر ۹۸

    این دست های بی معجزه ام

    You made me laugh, You made me cry
    You made me open up my eyes
    You helped me open out my wings 
    My legs, and many other things..
    N now..there is nth left.. I’m just crying over an empty grave.. no one is in there.. You feel absolutely great without me n I’m just like an about_to_fall_off button on your shirt..

    توام ب امروز فکر کردی؟از پنج صبح بیدارم و هزار کار انجام دادم اما باز میرسم ب خاطره ی اولین بار.. اولین دیدار.. بانک رفتم، تعویض روغنی رفتم، گلدون فروشی رفتم، رفتم قلک خریدم، خاک گل ها رو عوض کردم، قسمت سه شکلات رو دیدم، تمرینای کره ایم رو نوشتم، .. اما بازم روز تمام نشد. هنوز شونزده آذره. هنوز بارون میاد مثل اون روز اما تو، دیگه نیستی. ن روی تاب وسط اون پارک، ن تو هیچ کجای این زندگی.. سرم درد می کنه و دلم..

    یک روز بلند میشم و از این جا ک تو هستی میرم..

    و شاعر باز گفت:

    با آنکه مرا از دل خود راند بگویید

    ملکی که در آن ظلم شود دیر نپاید..

     

    • شنبه ۱۶ آذر ۹۸

    من میان طوفان، هم پیمان با قایقران ها..

    آنقدر می بوسمت ک دهانم را با دهانت اشتباه بگیرند...

    غ.ب

    • جمعه ۱۵ آذر ۹۸

    جوهر قلم ی

    نیت می کنم و ناخن انگشت وسطم رو داخل دیوان فروغ می برم:

    "و تولد و تکامل و غرور

    سخن از دستان عاشق ماست

    ک پلی از پیغام عطر و نور و نسیم

    بر فراز شب ها ساخته اند.."

    و ب تو فکر نمی کنم. ب بخششی ک برعکس جانم بهت نمیدم. نمی تونم..

    ب ست چرم ته کمد، ب کیسه ی برنج مزرعه ی پدرم ک می خواستم برای اولین بار بهت بدم، ب جمله ها، ب گل های خشک شده، ب ساعت مچی..

    من از کندن خون خشک شده ی این زخم چی گیرم میاد؟ جز حرف زدن یک طرفه وقت رانندگی؟ جز نفس عمیق کشیدن وقت حمام.. جز حس بیهودگی وقتی از پله های آموزشگاه میرم بالا؟...

    اونقدر بارون میاد ک خورشید رو یادمون رفته. تو جاده، ب مامان گفتم دلم می خواد خیس شم. گفت آدم چکمه و بارونی بلند بپوشوندت،ببرت وسط این مزرعه ها تو گل و آب و علف ها قدم بزنی

    اما من دلم می خواد وسط مزرعه غلت بزنم..

    گفت مریض میشی

    چقدر مراقب باشیم که چیزی مون نشه

    گفت پس برو، جان و زندگی خودته، اختیارشو داری

    نگفتم جان و زندگی من رفته...

    • پنجشنبه ۱۴ آذر ۹۸