- شنبه ۲۵ آبان ۹۸
خوشحالم ما رینام و تونستم چنین مرد دوست داشتنی ای رو ببینم..
یعالم حرف زدیم..
بهم گفت چرا بین اینهمه اسم، برای ما رینا شعر گفته
من مبتلا ب سندروم کو هه سان م.. زنی ک روزی چندبار پست می گذاره و تمام دنیا بهش میگن تمومش کن. میگن چرا هیچ کسی نیست گوشیشو ازش بگیره. میگن ما دیگه نمی خوایم ببینیم... اون اما، عکس از صورتش.. و سوال اینه ک اون احمق ها چشم هاش رو تو اون عکس ها نمیبینن؟ غمگین ترین چشم های دنیا رو. و شعور اگر، اگر داشتند می فهمیدند ک اون پست ها برای نمردنشه. تلاش. دست و پا زدن. واکنش به اندوه. تقلا..
بعد از هشت سال، بالاخره قراره برم و این مرد رو ببینم و بگم ببین، منم، ما ر ینا، همون ک تو کتابت برام نوشتی:
شاید هنوز زاده نشده ای که نمی آیی..
تو هر صفحه ش یک خط.. روی همین نیمکت نشسته بودم. تو ساحل کسی نبود و اون زن گفت مشترک مورد نظر قادر ب پا... و تمام.
عکس های سیاه و سفید
زن های بدون صورت
صورت های بدون چشم
و حالا بنگ!
انگار همه ی پرده ها رو کنار زده و از تو مردمک هام به روحم خیره شده
و به اندک چیزهای باقی مونده از تو در من..
سه آرزو! خوشی های ناپایدار. لبخندهای زورکی. بی خوابی. زمین گرنت کردن این سه رو برات، بهم بدهکاره! و من اگر زودتر پریود شم، شاید، شاید.. نه. فکر نمی کنم.. این دیواره، تنها دیوار من نیست.
گاهی سر کار، وسط اون همه دهان و گوش، حس می کنم ک از چشمام خون می چکه.. پنج سال پیش هم همین بودم.. ده سال پیش هم. شاید..