کشف دهان تو

دانی چ می رود ب سر ما ز دست تو؟

 

نگاهم رفت سمت تقویم روی میز. دوازده آذر.. و این یعنی یک ماه تمام.. دوازده آبان بود
همیشه دوازده آبان لعنتیه

    • سه شنبه ۱۲ آذر ۹۸

    Fallen

     گر ز هجران تو کمر راست کنم بار دگر..
     

    • يكشنبه ۱۰ آذر ۹۸

    Noell Oszvald


     

    Pictures heal my wounds. 

    • شنبه ۹ آذر ۹۸

    A Mountain’s River

    من اگر نداشتمت.. وای، من اگر نداشتمت.. تصویر سیاهی که هرچقدر روش ناخن میکشی سفید نمیشه!

    تو 
    مثل بخیه، زخم های بازم رو می بندی.. صدام می کنی ریور و من شفا پیدا می کنم! هورمون های بهم ریخته ی سیکل سی و دو روزه م، رام میشن! میگی آیم یر مانتین و من، گمشده ای میشم که ب خونه میرسه.. تو دلیل ماونت ما رینایی.

     

    • يكشنبه ۳ آذر ۹۸

    در بعدظهر

     

     

    آل دی لانگ..

    برای شونزده آذر لحظه شماری می کنم. ن چون اون روز سالگرد اولین های زیاد ماست! چون ترم تموم میشه و من آزاد میشم ک مثل موی زیرپوستی بعد اپیلاسیون، ب خودم بپیچم.

    • يكشنبه ۳ آذر ۹۸

    Like a bee among blossoms

    هر شب، سه بیدار میشم و این آرزوی من برای خودم نبود! بیدار ک میشی، همه ی اونچه نباید صف می کشن و ب قول راجر واترز وید ایچی فیت اند فیدینگ اسمایل منتظرن نوبتشون شه و تو، بهشون توجه کنی. سه ک میشه جنگی نابرابر شروع میشه و من، مثل سرداری ک رو ب لشکرش دستورهارو فریاد میزنه، ”سالیلکوییت رو مدیریت کن ما رینا” رو تکرار می کنم. 

    صبح ک میشه سه کتاب رو همزمان می خونم و مثل اونجا ک ریچل ب فیبی گفت: فییبز! توو دیتس این وان دی؟ دتس سو آنلایک یو! و اون محکم گفت: آی نو! این کاری نیست ک من همیشه انجام بدم اما شد. جز!! از کل، خاطرات بریجیت جونز، و انجمن ادبی و پای پوست سیب زمینی گرنزی.. و هر جا لبخند میزنم زیرش رو خط می کشم.

    • يكشنبه ۳ آذر ۹۸

    و باز، برای هزارمین بار، ناهید عرجونی

     

    آماده شدم برم کاسپین لباس بگیرم. کمربند بارونی م رو گره می زدم که پریا کشفی گفت:

    پشت گوش بیاندازی حرف هایت را

    موهایم را که توی صورتت بود

    بالا بیاندازی

    قرص های فراموشی مرا

    آب را

    و دکمه های هماغوشی م را

    اصلا فراموش کنی نوشیدنم را

    مثل شیر مادرت

    حرامم کنی 

    توی چهارخانه ای که پیراهن تو نیست
    توی خانه ای که همخانه ام نیستی..

    و انگشت هام خشک شدند. درآوردم همه چیز رو. لباس می خوام چکار. چ اهمیتی داره..

    پادکست تموم شد و دوباره پریا گفت:

    و ب دکترم قول داده ام زیاد فکر نکنم

    لطفا پایت را بردار، می خواهم تی بکشم..

    رفتم و تمام خونه رو جاروبرقی کشیدم.

    • جمعه ۱ آذر ۹۸

    Unable to handle undivided attention

    خواب دیدم.. اما اینبار مثل همیشه تو فضایی ب تاریکی اتاق جی آن وقتی ظرف خرمالو رو به مادربزرگش می داد و بعد خوردنش برق رو خاموش می کرد و ب نفس های آجوشی گوش می داد نبود. روشن مثل ظهری ک تو خیابون دست دادن و گفت که بهش زنگ خواهد زد.. نور، نور و باز هم نور. من اونجا، اونجا ک بودی، اونجا که می تونه تعریفی از تو باشه چون با تو معنا میشه، اون خراب شده ی خشک و شلوغ. و باز من، لحظه ی آخر، پشت کردم ب همه چیز ”همه چیز یعنی خود بهار، اسپرینگ” و دویدم سمت اون اتاق ک نشسته بودی بی اونکه منتظرم باشی. اون راهروهای باریک پر از آدم های غریبه با صورت های غریب و لهجه های غریب تر..
    دست می برم سمت چشمام و رد اشک و ریملی ک ضد آب نیست جاده ی سیاهی پشت دستم میکشه.

    پا شو!

    • سه شنبه ۲۸ آبان ۹۸

    If only it was fair

     

     

    what a gloomy night

    • دوشنبه ۲۷ آبان ۹۸

    و زندان همین واژه‌های سیمانی ست...

     You, fu cke r! Rot in hell. 

     

    • يكشنبه ۲۶ آبان ۹۸