رفتم گلفروشی تا اون سگ رو ببینم، بمیرم براش.. نبود. یه نخل ماداگاسکار گرفتم. تو مسیر ب شهیار قنبری گوش دادم.. صدای دوست داشتنیش..شعرهای عجیب. گاهی دلم می خواد بعضی جمله هاش رو یادداشت کنم. امروز گفت:

توی تابستون دستای تو برفم...

دیروز می گفت:

دوستت دارم ها، آه چ کوتاهند..

و روز قبلش:

چشم تو جای امن شب..

و فردا خواهد گفت:

من یکی پنجره امو میبندم

این همه پنجره ی باز بسه..