کشف دهان تو

x

I feel awful.

    • پنجشنبه ۲۱ بهمن ۹۵

    ف ا ک د ی س ش ت

    شسیبل راذتنمظیبزل راذتا
    • دوشنبه ۱۸ بهمن ۹۵

    کارلوس

    عصبانی نیستم. می شنوی؟

  • ۰ نظر
    • دوشنبه ۱۸ بهمن ۹۵

    تولدت مبارک بانوی سپید..


    چ چیز زیباتر از خوشبختی ی دوستِ؟..

    زیباتر از دیدنش تو لباس سپید و تمام روز ملکه بودنش؟..

    نمی دونم چرا.. شاید چون خیلی بی مقدمه بود، اینکه ندونی و ندونی و ندونی و یهو دعوت بشی ب جشن.. و بعدا فکر کنی چقدر این ندونستنِ طولانی بوده ک ب این مرحله رسیده.. و خب این ها مهم نیست. مهم اتفاقِ بزرگیه ک افتاده. مهم شروعِ. مهم ادامه ست. مهم لبخندِ.

    تولدت مبارک عروس مهربون. برات حس های خوب رو آرزو می کنم.




    • دوشنبه ۱۸ بهمن ۹۵

    umm "you" happened


    خیلی بهترم. خیلی. قابل مقایسه با صبح نیستم.

    ای میسد سامبادی.



    امیدوارم روزی جایی باشه ک بتونم عکسای عزیزم رو برای همیشه نگه دارم. عکسایی که تو طول سال ها قطره قطره جمع کردم و الان ک فولدارهامو باز می کنم گاهی یسری ها از شدت زیبایی ب گریه می اندازن منو. برای هر حسی عکسی هست. اما ترس اینکه عکس سیاه و سفید با عکسای سوسایدل و دپرشن و هر کوفت و زهرما ری مربوط ب افسردگی"در عینِ کتمان نکردنِ هیچ چیز" اشتباه گرفته شه همیشه هست. و سانسورهایی دیگه ک همیشگی هستند. اینکه نتونم بگم لذتم از این عکس ها همیشه از ارتباط کاملا شخصی م نمیاد. اینکه مثلا الان من یه بافت صورتی پوشیدم که پایینش توپ های سفید و مشکی داره، رژ م هم قرمزِ، گیره ی کوچولویی ک باهاش موهای جلوم رو بالا نگه داشتم هم صورتیه، و دارم شیر و بیسکوئیت می خورم. اما اینها دلیل نمیشه از این عکس لذت نبرم. عکس های کوتیشن دار و یا بدون هیچ کلمه ای. هرکدوم ب نحوی روانم رو ب ارگاسمی عجیب می رسونه.

    این عکس از یکی از پیج های محبوبم، لاست اند فاوند..

    تو هر پست اونچه برام باارزش تر اون عکسِ، نه اونچه تایپ شده.

    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    zdfxghhj

    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    اعجاز تو ب من جان دوباره داد..


    اومدم بنویسم امروز از اون روزهای "نمی دونم چمرگمه" ست اما دیدم اون ته مه ها می دونم. می دونم چ مرگمه. می دونم. می دونم که مولای سبزپوشِ اِبی رو گوش می دم.. می دونم که تاک تو می گوش میدم.. می دونم .. که دوباره رفتم سمت عکسای سیاه سفید، فولدر د شت 28.. می دونم ک اس دادم مرمر گفتم فردا آزادی بریم بیرون؟ .. می دونم دردم چیه.

    من مثل یک درخت

    تنها و سوگوار

    در فصل برف و یخ

    مایوس از بهار

    تو آمدی و باز

    پیدا شد آفتاب..

    می دونم اما درمان نمی کنم. هرت ما ری، هرت مور. یو دیزرو ایت..




    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    شب بی دریغ بود.. تو می رسیدی و ..

    “She isn't here, but around
    here, in a deep rain
    disappearing.”

    ― Jennifer Clarvoe, Invisible Tender



    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    با تو شکل یک حماسه..

     

    I no longer believed in the idea of soul mates, or love at first sight. But I was beginning to believe that a very few times in your life, if you were lucky, you might meet someone who was exactly right for you. Not because he was perfect, or because you were, but because your combined flaws were arranged in a way that allowed two separate beings to hinge together.

    Lisa Kleypas



    + I dunno why I am posting back to back and how I feel about it all but I kinda wanna talk and be quiet at same bloody time and writing or leaving something behind is all I know.. I need to do sth about myself. Time to make big decisions..

    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    Talk to Her

    So I wait for you like a lonely house

    Till you see me again and live in me..

    Till then my windows ache..

     +Pablo Neruda


    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵