کشف دهان تو

mari na in red


و تو انگار هرگز وجود نداشته ای..

..

درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش رو دوباره نگاه کردم. دوباره و اینبار فهمیدم. وقتی جوئل تمام اونچه از کلمنتاین داشت رو جمع می کرد و داخل اون کیسه ی سیاه می ریخت، فیلم رو نگه داشتم. نگاهم توی اتاق چرخید. و فکر کردم اگر من مجبور بودم اونچه ک من رو یاد تو می اندازه رو جمع کنم و تحویل بدم، اول باید از خودم شروع کنم. از دست هام، چشم ها، لب ها.. از پاهام، از گردنم ک گردنبند تو رو، از قفسه ی سینه م و سنگینی داخلش.. 

و فکر کردم ک اگر امکانش بود، کاری ک اون دو کردند رو انجام می دادم؟ رفتن ب کلینیک فراموشی و پاک کردن تو از سلول سلول مغزم.. پاک می شدی و من بدون این تراژدی خالی تر از همیشه.. فکر می کنم نگهت می داشتم. نگه ت می داشتم ک وقتی نیمه شب اینطور ناگهان می نویسی   کنارم بخواب و برام کتاب بخون   همینقدر غافلگیر شم. کنارت باشم و متن مربوط ب فیلم های کیم کی دوک رو با صدای بلند بخونم، خسته نمیشی؟ اگر بهت بگم ک در تمام صفحه های تونل، یاد تو بودم اما این تو بودی ک ماریا بودی و من کاستل، نمی رنجی؟ بگم ک من هم مثل کاستل باید چاقویی در قفسه ی سینه ت فرو کنم تا ب تمام این کابوس پایان بدم، نمی خندی؟

و پنجشنبه ها. پنجشنبه های کسالت. بعدظهرهای کشدار قرمز. آهنگی از باران آپریل..

    • پنجشنبه ۲۹ تیر ۹۶

    آنچه کردی تو ب من، هیچ ستمکار نکرد..

    شاید.. شاید روزی بیاد ک بتونم ب تو آسیب بزنم و نمیرم. مثلا لبخند ک می فرستی، من بجای بوسه، لبخند بفرستم..

    مثلا چیزی بپرسی و واضح و روشن جواب ندم، یا مثلا کاری انجام بدم و ازت پنهان کنم، جایی برم و بهت نگم، صدام کنی و قربونت نشم..شاید یک روز بیاد که دلم بخواد برات نمیرم، برای سانت ب سانت تنت، برای صدات، برای چشم هات.. 

    شاید یک روز بیاد ک اونقدر محکم بشم. شاید. اما الان نه. الان نمی تونم...

    • دوشنبه ۲۶ تیر ۹۶

    Javier Navarrete. Pan`s Labyrinth Lullaby

     

    مادرم کنار سینک ظرفشویی زد زیر گریه. هزاربار آب دهنم رو قورت دادم ک طاقت بیارم. از پشت بغلش کردم. هق هقش بیشتر شد. ب سقف نگاه کردم ک این قطره ها نریزن، ب اندک بخشی از آسمون ک از لابلای برگ های بزرگ درخت انجیر پشت پنجره معلوم بود. نه. هیچ اتفاق بزرگی نیفتاده بود. هیچ چیز. هیچ چیز جز سفر. سفر ب شهر تو. مادرم می دونه. می دونه حتی اسم شهری ک تو رو توی خودش محکم نگه داشته و رها نمی کنه من رو زیر و رو می کنه.. جاروبرقی بزرگی ک تکه های خرد شده ی قلب و روحم رو می کشه ب درون خودش..

    زمزمه کردم چرا گریه می کنی؟ ب خدا من خوبم، تو برو، باید بری، من سر کار میرم، هرروز کلاسم نمی تونم مرخصی بگیرم... دستاش جلوی صورتش، از بینشون ب زحمت گفت بدون تو چطور برم؟ می خواستم تو رو هم ببرم، تو باید باشی..

     

    مادرم می دونه من نباید بیام. من اونجا احمق تر از اینی ک هستم میشم. من اونجا اسمت رو صدا می زنم و تو جانم هات رو با تاخیر میگی و بعد عذر میاری.

    تمام تلاشم رو کردم بخندونمش. و مثل همیشه ک وقتی بهش میگم گردالوی لپ قرمزی خنده ش میگیره، خندید.

    و هر دو به هم پشت کردیم. تا نبینیم.. من ادامه ی اشک هاش رو و اون شروع اشک های من رو..

     

    و حالا اینجام، تو اتاقم. بشقاب قرمه سبزی م دست نخورده کنارمه.

     

    و تو اینجا نیستی. تو هیچ کجا نیستی. صبح نوشتی "ویک آپ بیبی".. و من بیدار بودم اما هیچ نگفتم. من جوابی ب جملاتت نمی دم. من جواب هیچ مرد غریبه ای رو نمیدم و تو نیمه ای از جانم هستی ک نمی شناسم. دیگه نمی شناسم. غریبه ای ستمگر.. و من برای تو اسمی سیو شده تو گوشی موکاگلد ت.

     

    • دوشنبه ۲۶ تیر ۹۶

    Archive

    سینگل Goodbye از گروه Archive که شاید علی رغم اقبال عمومی گروه در ایران، ترک چندان شناخته شده ای نباشد، برای هرکس حس متفاوتی دارد، اما همه ی شنودگانش در یک مسأله مشترکند. شدت احساسی که این ترک در شنوندگانش بر می انگیزد.

    موسیقی و متن ترانه به دلیل مینیمال بودن بسیار ساده به نظر می رسد و شاید همین مسأله بر شدت تأثیرگذاری آهنگ بیفزاید.

    راوی، با یک بن بست مواجه است. حالا یا در برخورد با رابطه ای که می داند تمام شده اما نمی خواهد آن را بپذیرد و یا در برخورد با کلیت زندگی که وضعیتش بسیار بدتر از چیزیست که فکر می کرده. حالا او باید خداحافظیش را بگوید، بدون هیچ چاره ای، حتی اگر این خداحافظی او را به شخصیت بد ماجرا تبدیل کند.

    با این حال، با وجود چنین احساس ناامیدی، موسیقی به هیچ وجه یأس آور نیست، بلکه تا حد زیادی آرامش دارد. تضاد عجیب بین وضعیت راوی و موسیقی القاگر نوعی وارستگی است. وارستگی ای که شاید ناشی از خرابی بیش از حد وضعیت باشد...

    اجرای ووکال ترک فوق العاده است. کرگ واکر، ووکالیست سابق بند، سادگی، احساس و مهارت را به خوبی ترکیب کرده و نتیجه تأثیرگزاری بیشتر ترک شده است.

    پایان بندی آهنگ هم ضربه ی نهاییست. آهنگ در تشویش و سرگیجه ای که با تکرار و اختلاط صدا به وجود می آید، ناگهان پایان می یابد و پس از آن تنها صدای نویز خفیفی به گوش می رسد که القاگر نوعی خلأ است. خلأ پایان یک رابطه، مرگ، و یا خلأئی که از ابتدا هم وجود دارد و ما با اتفاقات مختلف زندگی آن را قابل تحمل می کنیم و جایی ناگهان خسته و بی انرژی همه چیز را وا می گذاریم و به آن تن می دهیم...

     

    متن ترانه:

     

    I'm thinking of you

     In my sleep

     They're not good thoughts

     The worst kind of sad

     I've noticed things

     Cannot be repaired

     When I wake up

     I'll be in despair

     

     Cause I know I've got to say

     I know I've got to say

     Goodbye baby goodbye

     Goodbye baby goodbye

     You're my sweetheart goodbye

     You're my sweetest goodbye

     

     I know I'm gonna look

     So, so, so, so bad

     But there's no easy way

     For me to have to walk away

     But I don't want to hear this no more

     And I don't want to feel this no more

     And I don't want to see this no more

     And I don't want to experience this no more

     

     Cause I know I've got to say

     I know I've got say

     Goodbye baby goodbye

     Goodbye baby goodbye

     You're my sweetheart goodbye

     You're my sweetest goodbye

     Goodbye ()

     

    • شنبه ۲۴ تیر ۹۶

    زیر بار غم تو مرد..

    و مهم نیست اگر لیلا گفت:


    و در آغاز

    کلمه ای نبود

    تا نسبتم را با تو مشخص کند

    با این حال راه افتادم شانه ب شانه ی مردی

    ک کسره ی نسبت ب هیچ جایی نداشت

    و از جیب هایش بوی بلیط یکسره می آمد...



    و ب این عکس ها..


    • جمعه ۲۳ تیر ۹۶

    I know I`ve lost

    The time to quit is before you wish you had.

    -Kimberly K. Jones



    +and f me for postponing...

    • پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶

    Proud


    مث دیوونه ها...


    • پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶

    Memoirs of a Geisha



    یادم هست.. اینکه من هم باهاشون گریه کرده بودم.. فیلم محبوبم..

    + اسمش رو گذاشتم تورنادو. چ اسم دیگه ای می تونست داشته باشه جز این؟ تورنادو و بِلیِ راوندش.. مای بانی.

    • پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶

    تورنادو



    بعضی چیزها ب مرور از عادت می گذرند و جزئی از تو میشن.. مثل اینکه من شدم نوشتن چ ناله و عکسای بی صورت.. حتی الان ک تمام بدنم از روز خوبی ک داشتم درد می کنه.. از خندیدنا، از تو هر لحظه از فرندز گفتن و دیالوگ ها رو تکرار کردن و خندیدن و خندیدن.. از لحظه هایی ک سکوت بود اما آزار نداد..

    الان اینجام، ب آهنگی فاکری گوش میدم و ب لاک اندوه م بر می گردم. اما امروز برای همیشه با من خواهد بود..


    • چهارشنبه ۲۱ تیر ۹۶

    You are the definition of magnificence

    بیست تیر نود و شش.

    افاکینمیزینگ. یو ور د دفنیشن آو پرفکشن. آی هد نور هد ساچ ا فیلیینگ. بیاند بلیف. بیاند وردز. بیاند ایمجینیشن. بیاند دیس ورلد..

    I can write about you for hours but nth can even begin to cover the beauty of those moments..


    • سه شنبه ۲۰ تیر ۹۶