بعضی چیزها ب مرور از عادت می گذرند و جزئی از تو میشن.. مثل اینکه من شدم نوشتن چ ناله و عکسای بی صورت.. حتی الان ک تمام بدنم از روز خوبی ک داشتم درد می کنه.. از خندیدنا، از تو هر لحظه از فرندز گفتن و دیالوگ ها رو تکرار کردن و خندیدن و خندیدن.. از لحظه هایی ک سکوت بود اما آزار نداد..
الان اینجام، ب آهنگی فاکری گوش میدم و ب لاک اندوه م بر می گردم. اما امروز برای همیشه با من خواهد بود..
- چهارشنبه ۲۱ تیر ۹۶