کشف دهان تو

Open your heart, I`m coming home

نتم طوریه ک فقط و فقط اینجا رو باز می کنه!! حتی صفحه ی درامابینز رو نمی تونم باز کنم چندتا ریکپ بخونم. #آه

هرچند زمان اون رسیده ک لپتاپ رو مدتی داخل کمد بگذارم و قفل کنم. این حجم از بی فایده بودن قابل توجیه نیست. مردشور هرچی دراما و انیمه و مانگا رو ببره ک باعث شدن از ترس سمت ترازو نرم! از ترس دیدن 6!



+امروز اکبر اکسیر گرفتم، با هر شعر لبخند زدم تا رسیدم ب صفحه ی آخر و شعری از غلامرضا بروسانِ عزیز:


تنهایی

با سمباده ی نرمش

از راه می رسد،

دست روی پهلوی راستم می گذارد

و آرام آرام می کشد...


دیگه نشد لبخند بزنم..

    • سه شنبه ۳ بهمن ۹۶

    زخم ما رشد می کند ب درون.. م.م

    • سه شنبه ۳ بهمن ۹۶

    دمل

    من بر عکس خواهرم که معتقده یه جوش چرکی رو باید خوب فشار داد تا تمام عفونت داخلش در بیاد و زود خوب بشه، همیشه فکر می کنم بدن اونقدر قدرت داره که خودش از پس مراقبت از خودش بر بیاد و سیستم دفاعی می دونه ک چکار باید بکنه، تنها نیازه که بهش زمان بدیم.

    اما این چند هفته، که بجای هفت ماه گذشته ک سعی کردم فقط زمان بدم تا مغزم خودش از پس همه چیز بربیاد، و دارم اینجا جسته و گریخته این غده ی چرکی رو فشار می دم رو این کادر مستطیل، حالم کمی متفاوته!! تعریف درستی از این متفاوت ندارم اما یک چیز رو ب جد می دونم. این ک هربار خوندن اونچه بی برنامه یا ب قول اونوریا impulsive و spontaneous تایپ می کنم"نمی دونم چرا نمی تونم بگم می نویسم! نوشتن خیلی فعل بزرگیه، حیفه برای چنین لحظاتی استفاده شه.." کمی از فشار رو قفسه سینه م کم میشه. تاثیری کم اما انکار وجودش گناهه. من، تمام این صفحات رو تو گوشی سیو شده دارم تا هربار حالم اون چیزی ک باید نبود و عفونت در حال پخش شدن بود، یه صفحه رو باز کنم و بخونم و خالی شم.

    این مسکن های گذرا!!

    • سه شنبه ۳ بهمن ۹۶

    Swallow the lump

    • دوشنبه ۲ بهمن ۹۶

    They fu ckin were on a break no matter what Rachel says

    Fu ck whoever says sh!t about my the one and only Dr.Ross Geller. Only retarded ones are unable to get who he really is and that`s the most pathetic sh!t I`ve ever encountered. The other fu ckin irritating sh!t is being forced to sit and smile at those fu ckers and pretend you are not willing to rip their heads off!

    • شنبه ۳۰ دی ۹۶

    فکر می کنم کم کم...

    • شنبه ۳۰ دی ۹۶

    ?Do we have to experience all kinds of suffering


    • جمعه ۲۹ دی ۹۶

    Jean-Luc Godard

    این روزها، تو خیابون.. هر کسی ک از کنارم رد شد درست لحظه ی روشن کردن سیگار بین لب هاش، سر بلند کرد و به من نگاه کرد.

    و من هربار نفس عمیق کشیدم. هربار لایه ای سطح چشمم رو..

    از درد فرق داشتن. اینکه هیچکدوم بوی تو رو نمیدادن. بوی ماربوروی فلیورکد ت رو.

    و گاهی فکر می کنم شاید این بوی خود تو بود ک می کشوندم ب خودش و اون ها بین انگشتات فقط بهانه بودن.

    مثل اون بار ک گفتی ماری بوی گل سرخ میدی و قبول نکردی کرمیه ک بخاطر تو.

    تو بوی گل سرخ.. این روزها چرا نمی تونم آزار نبینم.

    باید دوباره سمت آبیِ آتش رو بخونم. باید دوباره.

    ردیوهد. تام یورک. تام یورک. تام. رایت فاکین ناو.


    • پنجشنبه ۲۸ دی ۹۶

    MiSa


    سا جی ساب. ایم سو جونگ.
    • سه شنبه ۲۶ دی ۹۶

    midnight

    دهانم کشف دهان توست.

    • سه شنبه ۲۶ دی ۹۶