کشف دهان تو

ِDavis Ayer

ما شبی یک بار در حد چند جمله.. 

در حد تهیمی گفتن، در حد ماینا شنیدن..

برات نوشتم خوشحالم.. خوشحالم چون حس می کنم سرگرم تر از گذشته ای، خوشحالم بخاطر باشگاه..

گفتی سرگرم تر نیستم اما تو باید همیشه خوشحال باشی.. یادته میرفتی تو غار، گوشیت رو روزها خاموش می کردی، من حالا مثل توام..

نوشتی ارزشش رو داشتم؟

نوشتی..

نوشتم خوشحالم..

نوشتم من خوشحالم..

اما تمامم ب اون سمت کشش داره. ب اینکه منم.. و نه. من منتظر هیچ چیز نیستم. منتظر هیچکس..


    • شنبه ۱۲ خرداد ۹۷

    هر سال شمع های بیشتری..

    امروز هفت خرداد نود و هفت. و من، ماری نا، بیست و نه سال تمام..

    و تو، بزرگترین هدیه ی من وقتی اومدی و نوشتی تولدت مبارک ما رینا.

    • دوشنبه ۷ خرداد ۹۷

    Some prisons have no keys

    رو صندلی عقب ماشینت نشستم. نگاهم ب نیمی از صورتت و تمام پشت سرت، تمام مسیر رو مثل آسمون امروز، صبح شش خرداد، باریدم. تو نگاهت ب روبرو، بی توجه ب زنی ک اون پشت دلش.. نه! تک تک سلول هاش دلتنگت شده بود..


    و ناگهان در حیاط بالا رفت و من ب واقعیت برگشتم. ب بیداری. ب نداشتن و نبودنت. ب بالشی ک زمان می خواد تا خشک شه. به درد قفسه ی سینه م. ب خودم وقتی حتی سعی نمی کنم این قطره ها رو پاک کنم. ب قلب و ریه های زندانی دنده هام. ب این که من، با اینکه سعیم رو می کنم، تظاهر رو هم حتی، اما تو خواب هام هنوز دوستت دارم. هنوز اسمت..

    و گویا ننوشتن ازت نمی تونه ب نخواستنت کمکی کنه. ب خوابت رو ندیدن. ب اینکه چقدر خالیه همه چیز و این آگاهی ک از دست دادن هیچ چیز بعد تو اهمیت چندانی نداشته.


    و مامان پرسید ازت. از اینکه با کسی هستی؟ عاشق شدی باز؟ از اینکه..

    و من، و مغز و قلبه بیست و هشت سال و سیصد و شصت و پنج روزه ام، و توان تحلیل رفته م قادر ب مقابله با رنج این سوال ها نبود.



    اسم کسی رو بکار بردن یعنی نگرانش بودن، یعنی غیرمستقیم بهش گفتن من هستم. من حواسم ب تو هست.. و از صبح تاحالا بابا تو هر مکالمه ش با من، اسمم رو میگه. حتی وقتی کنارش نشسته م. ماری نا عجب عطری میده غذا. ماری نا صبح بیرون نرفتی؟ ماری نا فکر کردم الان خواب باشی، ماری نا شاگردت زنگ زد؟ ماری نا.. ماری نا..

    و من تمام حواسم ب تعدد ماری ناهاش بود. و دلم می خواست بهش بگم باباجون هنوز سرپام، هنوز نبریدم. هنوز.. نگرانم نباش. من شمارو دارم...

    • يكشنبه ۶ خرداد ۹۷

    ListeniN to Dire Straits` Sultans of Swing

    زیاده خواهی خواهد بود؟

    • جمعه ۴ خرداد ۹۷

    قلب م



     
    دنیا شما رو فراموش نخواهد کرد. مای آجوشی.
    • يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۷

    Dear Moon

     


    ماریا میگه این ها رو گوش میدی، این ها رو می بینی، این ها رو می خونی خب معلومه این میشی. این که انقدر با این طایفه فرق داری، با آدم های این شهر. این که انقدر رنج می کشی.

    سوال اینجاست ک
    ذاتم رو چطور عوض کنم؟

    • چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۷

    one million roses

    دوست ندارم بیام اینجا و بنویسم. دوست ندارم چیزی از امروزهای من، برای فرداهام بمونه.. اما.. این دنده ها، نازک تر از اونن ک ب تنهایی طاقت بیارن..

    چقدر غمگینم امروز. چهارشنبه، روزی ک ب بیشترین حجم شور نیاز دارم. کلاس ها..

    اما غمگینم و این جمله ایِ ک آرزو می کنم از آخرین جمله هایی باشه ک کسی مجبور ب تایپش میشه. اردیبهشت، تو، تنها تو می دونی ک چقدر تلاش کردم. چقدر تقلا کردم تا حداقل تو سی و یک روزت این حال م نباشه. اما ادبیات این اجازه رو بهم نمیده. من رو این واژه ها شکنجه میدن اما نمی تونم فاصله بگیرم. نمی تونم. زندگی شهری هم آزارم میده. ساختمون های بلند رو پلک هام سنگینی میکنن. ترافیک عذاب بشر امروزی، من رو ب فرار متمایل می کنه. فرار ب حاشیه. ب جنگل، ب گیاه، ب حشره، ب شکوفه. حالم مساعد نیست..

    نیمه های شب ازم پرسید هنوز دوستش داری؟ هنوز دوستت داره؟ با اینهمه شعر می خوای چکار کنی؟

    و گفتم این سوال ها.. چرا این کار رو با من می کنی؟

    گفت فکر می کنم ک چه سختی ای می تونه انقدر بزرگ باشه ک با دوست داشتن نشه حلش کرد یا تحملش؟ چی رو نتونستید حل کنید؟

    نوشتم دوست داشتنم کافی نبود..

    نوشت گریه نکنی ها. نوشت همیشه برات مردی رو آرزو کردم مثل خودت، اما هیچکس هیچکس مثل تو نیست. نوشت گریه نکنی ها. نوشت می خوای کاری کنم برگردید بهم؟ نوشت گریه نکنی ها..

    نوشتم شب بخیر خواهرم..

    نوشت گریه  ..


    و نکردم. خیلی وقته. اونقدر آب ننوشیدم که توان سرازیرشدن داشته باشن. توی کاسه ها جمع میشن. ب بالا نگاه می کنم. پخش میشن. و کاش فهمیده شه اصل موضوع حضور کسی نیست. اصل موضوع منم که.. هیچ.


    در تو آویخته ام، بی آرزوی رستگاری..

    • چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۷

    چون گناهی در تو آویخته ام..

    کاش عربی بلد بودم با اینکه می دونم اگر بودم می مردم. با شعرهای غاده السمان، سعاد الصباح، مرام المصری...

    ترجمه ی شعر، قتل محسوب میشه! و باز حتی از ترجمه ی شعرهای این زن ها آتش زبانه می کشه..  حسی ک خوندن فروغ در من ایجاد می کنه.

    و من، با تمامم، به هر زنی ک از شاعری نترسید افتخار می کنم.. قهرمان های من.


    چسبیده ام ب تو

    ب سان انسان ب گناهش.

    هرگز ترکت نمی کنم...


    مرام المصری



    تمام چیزهایی ک دوست می دارم از آنِ من نیست،

    دریا از آنِ من نیست..

    پاییز از آنِ من نیست..

    عشقت از آنِ من نیست..

    تنها زخمم از آنِ من است..


    غاده السمان



    همه ی شهرهای دنیا

    در نقشه ی جغرافیا

    نقطه های خیالی اند..

    مگر یک شهر

    شهری که در آن عاشقت شدم..


    سعاد الصباح



    +من این ها رو بخونم و نمیرم؟ چطور؟


    +چرا دیگه نمی تونم عکسی ک برای من گرفته شده پیدا کنم. پینترست هم کافی نیست..

    ++ب Adult گوش می دم. وای.

    • سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۷

    پونزده می

    پونزده می.

    سالگرد ازدواجتون مبارک مونیکا و چندلر. شما نور هستید و گرما. عاشق شمام، همین.

    • سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۷

    فایت، بیبی فایت..

    خوابم نمیاد

    عطر بهارنارنج از حیاط آقای اسماعیلی میاد و چشمم پر میشه..

    اسکورپیون گوش میدم وقتی میگه: واقعا هیچ شانس دیگه ای نیست؟ هنوز دوستت دارم ..


    امشب..

    دلم برات تنگ شده. دلم برای تو تنگ شده.. دل من برای تو.. نباید اینطور میشد.. من با اینهمه سبز ی چکنم؟.. استیل لاوینگ یو..


    • جمعه ۲۱ ارديبهشت ۹۷