ما شبی یک بار در حد چند جمله..
در حد تهیمی گفتن، در حد ماینا شنیدن..
برات نوشتم خوشحالم.. خوشحالم چون حس می کنم سرگرم تر از گذشته ای، خوشحالم بخاطر باشگاه..
گفتی سرگرم تر نیستم اما تو باید همیشه خوشحال باشی.. یادته میرفتی تو غار، گوشیت رو روزها خاموش می کردی، من حالا مثل توام..
نوشتی ارزشش رو داشتم؟
نوشتی..
نوشتم خوشحالم..
نوشتم من خوشحالم..
اما تمامم ب اون سمت کشش داره. ب اینکه منم.. و نه. من منتظر هیچ چیز نیستم. منتظر هیچکس..
- شنبه ۱۲ خرداد ۹۷