- سه شنبه ۲۰ آذر ۹۷
تو مسیر باشگاه، تو این سرمای استخون سوز، ب این فکر می کردم ک حس می کنم این چندروز آدم بهتری شدم!! با دیدن دوباره ی دونگ هون. با گوش دادن ب صدای نفس هاش، قدم هاش. حتی نمی تونم تو جمله بیارم ک چطور ی شخصیت فیکشنال می تونه رو من چنین تاثیری بگذاره. دلرحم تر از ماه قبل. آروم تر. و بهترین لحظه های من این روزها، وقتیه ک جی آن تو مترو ب آجوشی خیره میشه.
پاک دونگ هون، تو، انسان مهربانی بودن رو آسون می کنی. و لذت زمستون رو هزار برابر.
بیا بریم هه سو..
و ما هم رفتیم.
هپ آل یو فا کرز رات این د ورست پارت آو هل اند ریگرت بریکین آور هارتس لایک دیس..
و من همیشه در هر پرسشی ک ازت شد طوری جواب دادم ک انگار عصر دیروز علم الهدی تا بیست و دو بهمن قدم زدیم. فیلم دلخواهمون رو پرده نبود. منصرف شدیم. از وسط پارک رفتیم سمت لاکانی تا بریم باغ محتشم زیر درختا بشینیم.
ن ک سعی کنم، ب زور بخوام تو رو ب زمان حال سنجاق کنم یا از کلمه هام حسرت و پشیمونی چکه کنه! نه. با این سطح از دستور زبانم بلد نیستم جور دیگه ای درباره ت جمله بسازم.