کشف دهان تو

50-چس ناله نیست، خط خطیِ.. رو دیوار 50.50. 50

باید دوباره برم باشگاه و مث خر کار بکشم از این لَش. عضلاتم خسته تر از خودم و خودم خسته تر از خودم.
زعفرون دم می کنم و می خورم اما این دیواره هنوز محکم سرجاش مونده و فقط داره از درون به ده روش مختلف منو .. سامی گفت مشکوکِ ماری،مشکوک،نکنه..؟ و من نگفتم که خودمم بهش فکر می کنم..
وسایل سنگین بلند کن!
و خندیدم ب پیشنهادش و ترسیدم حتی!



سه حالتِ!
 یا آدم ذاتا نفهمِ یا خودشو میزنه ب نفهمی یا میفهمه اما سعی می کنه ک نفهمه و من ترکیبی از این سه. ذاتِ نفهمِ من خودش رو میزنه ب نفهمی اما باز با این حال میفهمه و تلاشش تو این راه همیشگیِ. day in day out



موزه ی بیگناهی رو شروع ب خوندن و رها کردن کار دیروزم بود. صفحه اولش و خاطرات بدِ خوندن لولیتا! توصیفات تهوع آور از هر لحظه.. از مکیدن لاله ی گوشش، از بوی تن ش، از بازیِ فوتبال پسربچه ها تو کوچه های خاکی،از افتادن گوشواره روی زمین، از ساقِ پر، از کبوترهای اماده ی رهایی..


و بیزارم از هر چه رابطه، از جنسی تا عاطفی.. از زنجیر و بی مرزیِ و زنجیر و بی قانونی و از زنجیر و زنجیر و زنجیر و ریشه و چهارچوب و اکسپکتیشن و دیسِپوینتمنت ها و زنجیر و زنجیر و زنجیر..
از من ها و تو ها و او ها و آنها ها..


سقف زندگی باید سی باشه، بعدش هیچ هیچ هیچ. و چهار سال وقت دارم. و من یه خونواده ی نرمال دارم. و من مثل پوسترهای مغازه ک نه، دخمه ی سروش ک upside down چسبیده شدن ب دیوار هستم، ک تفاوت های موازی، ک با بهترین هام اما بهترین بودن بلد نیستم. ک حرفی ندارم، ک انگشت هام فعال ترین عضو من هستند. ک تمومِ.


    • دوشنبه ۱۸ آبان ۹۴

    49-یک هیچِ ادکلن زده با موی قهوه ای...

    49!
    ینی چهل و نه بار این صفحه ی لعنتی رو وا کردم از هر اونچه توی سرم بود ننوشتم. بهترین دورانم لحظه هایی بود ک تو اردیبهشت زندگی می کردم. مثل رابطی بین ذهنم و کیبورد بود اما همچیز این روزها تمپرریِ.. گذرا، مثل این ماه های پاییزی ک انقدر منتظرشون بودم و اومدن و گذشتن و می گذرن و خواهند گذشت. فکر می کردم من فرق دارم، من نگه می دارم همچیزو، من منیج می کنم، من من من..اما این من هیچ کاری نکرد..
    همه کارام یهویی شده اینروزها.. سمیه می گفت مارینا ساکتی ساکتی ساکتی یهو یچیز میگی اونقدر سریع ک حس می کنم بهم صاعقه زده، یا بی خیال نشستی یهو هجوم میبری سمت چیزی،چته تو؟:)
    و حالا نمی دونه وسط آرانخوئس مون آموغِ ریچارد آنتونی و حس مرگی ک منتقل می کنه یهو مایکل جکسون میزارم تا می تونم می رقصم باهاش..




    +دلم می خواد برم تو ساحل دراز بکشم، فاصله ی لعنتی من باهاش ده دقیقه ست و من فقط دلم می خواد.فقط همین.

    • يكشنبه ۱۷ آبان ۹۴

    48-فحعزخللنلتتببهحلووطیه وز


    حالم خراب چیه رو خودمم نمیدونم فقط میدونم هرچیزیو بیشتر از اندازه بکشی پاره میشه، جر میخوره از ریخت میفته از کار از استفاده ..خیلی کشیدم .. هنوز پاره نشده اما دیگه بیشتر از این نمیاد. نمیتونم خودم. بنزین تموم میشه و شروع میکنی ب هل دادن اما تا کجا؟ آخر دیسکت عود میکنه،زانوهات آب میارن، کف پا تاول، زبونت میچسبه ب کام.. ول میکنی. خودت میفهمی کجا باید همچیو ول کرد.. همه رو..

    یادم نیست حتی کی اما ملیحه رو بلاکد کردم! ربطی ب این قضیه نداشت این اما اینکه شده روزها و هفته ها حتی یادش نمیفتم یکم ترسناکه. خیلی.  


    • يكشنبه ۱۷ آبان ۹۴

    47 Again


    ارکایو. آتن. بیست و پنج سپتمبر.

    لعنت بهشون..

    آزادی یکبار گفت همه آرکایو رو با اگِن میشناسن اما این بند آهنگای بهتری هم داره و باورش سخت بود. اما.. تو یه روز پنج بار کنسرت رو نگاه کردم و هربار موهای تنم سیخ شد!! این بند لیریک براش بی معناست انگار با اینکه چهارتا وکال داره، رپر حتی! میوزیکش.. خداست.

    نگاه ب حرکت دست گیتاریست ها. اوف. جابجایی دیو، ماریا، پولارد و رسکو ..

    و وقتی ب Again  می رسه فیلم سیاه و سفید میشه و این بی دلیل نیست. .. دیو با تی شرت مشکی، موهای ریخته تو صورتش از YOU   میگه.. و تنها آهنگیِ ک جمعیت باهاش همخونی می کنن..

    ارکایوبند خیلی شناخته شده ای نیست، اطلاعات راجع بهش خیلی کم ند. بارها ممبرهاش عوض شدن و اولین وکالیستش یه ایرانی بوده، یک زن ایرانی. رویا..

    فاک دِم آل.


    +پرسید بچه ت رو هم مثل خودت بار میاری؟

    مگه من چمه؟

    تمام روز یه آهنگِ رو ریپیت رو گوش میدی، غرقی تو متال. این نرمال نیست..

    هیچوقت ادعاش رو نداشتم. ادعای نرمال بودن یا حتی نرمال نبودن و متال بودن اما یه جایی نوشته بود: خوشحالم که تو این دنیای پلاستیکی من یه متال هستم. .. من هیچ ادعای لعنتی ای ندارم.

    و بچه ی من نیازی ب ایتکه من سمت چیزی هل ش بدم نداره چون بچه ی منِ.

    ++ روزه ی سکوت. فرندز هم آرومم نمی کنه و این یعنی سَم پخش شده.

    • شنبه ۱۶ آبان ۹۴

    46 nope



      کجا قراره بری؟

     : انگلیس

      لندن؟

     : بیرمنگام

      قول بده هر کنسرتی ک رفتی برام عکس بفرستی

     : هروقت اومدی با هم میریم..

     :)

    ..

    کاش قول داده بود برام عکس بفرسته..

    +حال حرف زدن ندارم. کنسرت ها برام گذاشت.. با تعجب ب چشم های پر از اشکم نگاه کرد.. آروم گفتم چیزی نیست فقط موسیقی بیشتر از اونچه باید منو تو خودش می کشه..

    • شنبه ۱۶ آبان ۹۴

    From souvenirs to souvenirs-45


    چندین بار از سوغاتی ها پرسیدی و نمی دونستم چی بگم.. این عکسی از بخشی از اونهاست ک البته چون کیفیت دوربین گوشیم تو نور کم و شب ها خیلیـــــــــــــــ پایین میاد تار و قاطیِ و حجمش هم اجبارا کم شده :(  و همه رو رو هم گذاشتم خر تو خرِ :|





    + به به، بانو یانوشکاتون ترکوندن ک. امیدوارم همیشه این پله ها رو در حال بالا رفتن باشید،هر دو...

    ++مرسی ک همیشه بودی،همیشه هستی..



    Song of the day

    From souvenirs to souvenirs



    • پنجشنبه ۱۴ آبان ۹۴

    44- Try not to Cry


    وقتایی ک حموم رفتن رو عقب میندازی تا کمی .. کمی بیشتر .. فقط کمی بیشتر داشته باشی ش..

    ب عطر بوی بودنت،

    بوی .. بوی ..


    از بین Bleu De Chanel, Armani و PlayBoy ت فقط درگیر اون خرگوشم. درگیر ترکیبش با مارلبرو.. می کُشَتَم..

     

    + امـــــــــــروز، 12 آبانِ 94.

    1356 هفته.

    9497 روز.

    227928 ساعت.

    13675680 دقیقه.

    820540800 ثانیه.

    مبارکم باشه.



    • سه شنبه ۱۲ آبان ۹۴

    43-I loathe reality

    • دوشنبه ۱۱ آبان ۹۴

    42-this fuckin field cant be empfuckinty

    Tu tasavvore bozorgie xodt xosh baash

    • دوشنبه ۱۱ آبان ۹۴

    41-هنوز هم این فیلد نمی تواند خالی باشد.

    پنج ماه و پنج روز.

    وقتی با سر میخوری ب دیوار.

    بعد میفتی میخوری ب گوشه جدول.

    بعد هیجده چرخ از روت رد میشه.

    بعد بلند میشی و خاک لباست رو می تکونی و ب زندگی ت ادامه میدی.


    • دوشنبه ۱۱ آبان ۹۴