I will be free.
I will be free..
I will be free...
- سه شنبه ۴ خرداد ۹۵
I'm about to vomit. I'm about to vomit. I'm about to vomit. For god's sake back me up, I can't take it by myself. I can't sleep, I can't eat, I can't concentrate, I can't handle this amount of pressure. I'm getting smashed under my thoughts. Be strong. Be strong. Be strong Marina. Everything is gonna be just fine. Take a fuckin deep breath.
بیزارم از خرداد، از ماهِ من، همیشه عذاب بوده. بیزارم از لازاروس ک شده آهنگ تمام این لحظه ها.
پنجره بازه، برای لحظه ای بوی سیگار اومد.. تمامش رو ب ریه کشیدم، حالم رو بهتر می کنه این بوی لعنتی ش. ساعت نه شبِ و منُ شاید تعداد اندکی از آدم های دنیا می دونیم نه شب چ ساعتِ مهمیِ..و نمی دونم چرا هرازگاهی بوی برنجِ آماده ی کشت تو مزرعه میاد. بوی اون خوشه های طلاییِ رسیده. و گاه گاهی بویِ مرگ. اما صدا فقط یکیِ. فقط صدای دیوید ک مردنش رو ثانیه ب ثانیه تشریح می کنه.. تصویر اما هزاران. هزاران لیسایِ ب تخت بسته شده، هزاران دِیزیِ آویزان از سقف.
چشم خود بستم ک دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد: دیوانه! من می بینمش...
+فردا نه صبح فاطی تهران امتحان IELTS داره. برام نوشت بخاطر همه چیز ممنونتم و براش نوشتم بهت افتخار می کنم.. یاد روزی افتادم ک اولین بار دیدیم همو. حتی حروف الفبا رو هم بعضی هاش رو جا ب جا می گفت. زمان چ سریع می گذره...
بهشت قشنگ م، اردی بهشتِ جان، روزهات ب سختی گذشت، بی اشک اما بی شک بی لبخند و من هنوز منتظرم. منتظر لحظه ای ک بتونم خالی کنم، بتکونم این کوله رو. مثل جیران. خیلی فرقِ بینِ shout و scream. جیران برعکس تصور همه داد نمی زد، جیغ می کشید و ماریا پرسید: خب مثلا چرا اینکارو می کنه؟ و سعی کردم بدون ترسوندنش بگم که چرا.. که چقدر سبک خوابید اون شب اون دختر. ک چه خالی بود. ک حسادت به اون خالی شدنش تو سلول سلولم نشست. ک چرا نیستی ک بگم
god I just wanna scream bloody murder