بهشت قشنگ م، اردی بهشتِ جان، روزهات ب سختی گذشت، بی اشک اما بی شک بی لبخند و من هنوز منتظرم. منتظر لحظه ای ک بتونم خالی کنم، بتکونم این کوله رو. مثل جیران. خیلی فرقِ بینِ shout و scream. جیران برعکس تصور همه داد نمی زد، جیغ می کشید و ماریا پرسید: خب مثلا چرا اینکارو می کنه؟ و سعی کردم بدون ترسوندنش بگم که چرا.. که چقدر سبک خوابید اون شب اون دختر. ک چه خالی بود. ک حسادت به اون خالی شدنش تو سلول سلولم نشست. ک چرا نیستی ک بگم
god I just wanna scream bloody murder
- پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۵