چشم خود بستم ک دیگر چشم مستش ننگرم

ناگهان دل داد زد: دیوانه! من می بینمش...


+فردا نه صبح فاطی تهران امتحان IELTS داره. برام نوشت بخاطر همه چیز ممنونتم و براش نوشتم بهت افتخار می کنم.. یاد روزی افتادم ک اولین بار دیدیم همو. حتی حروف الفبا رو هم بعضی هاش رو جا ب جا می گفت. زمان چ سریع می گذره...