کشف دهان تو

هنوز مونده

و اگر نمی ترسیدم..

    • دوشنبه ۳ مهر ۹۶

    The fall

    فصل "دلم برات تنگ شده"، "کاش بودی"، "یادته؟" .. رسید.. پاییز. 

    ب قول شاعر، پاییز دست شهریور رو با مهر فشرد..

    و آبان در پیش.. و تولدت. کاش یکی باشه بهت تبریک بگه، کاش بهت بگه خوشحاله ب دنیا اومدی، کاش برات کیک بپزه، کاش شمع بگذاره روی کیکت و تو باز بگی نههه، من که سنم این نیست و اون قانعت کنه ک هست. کاش بخندین. کاش ازت عکس بگیره و تو با دو دست صورتت رو بپوشونی و از بین انگشت هات نگاهش کنی. کاش چای گل سرخ بخورید.

    کاش ببوستت....

    • شنبه ۱ مهر ۹۶

    Happy 23rd anniversary to my six babies

    As I started typing, my fingers started trembling. My brain stopped working and my eyes started being filled.. But my heart, my heart..

    Who am I to write about you, to make sentences worthy enough to deserve you, who am I?

    Twenty-three years ago, I was a five-year-old kid who had no idea what was going to happen to the world. Now, here I am. A twenty-eight year-old adult who knows how big this day is. The day you started rocking our world and giving us reasons to laugh, make good friends with other fans and having sth to be proud of. I am proud of you, proud of myself being a Friends freak, proud of finding Mountain because of you, proud of all the good things I learnt from you that helped me to be a better human being.. I owe these all to you.

    And no, no exaggerations are needed cuz you don't need that. 23 years ago, on this day you gave us the best gift in the world and I'm blessed to live at the same time as you guys and thank you for giving me sth to hold n fight for my happiness...

    #september22nd1994 

    #friendsistheanswer

    I am holding back my tears... I do love you regardless to what others say..

    • جمعه ۳۱ شهریور ۹۶

    Show must go on

     

    ثریا قاسمی رو ک می بینم یاد تو می افتم. یاد صدا کردناش تو در پناه تو. یاد صدا کردنت..

     

    و چرا بر می گردم به تو؟ و چرا تمام نمیشه.. و چرا نمی تونم جمله ای بدون  و  بنویسم..
    دنت واک اوی.. دنت واک اوی.. ون د ورلد ایز برنینگ.. دنت واک اوی.. دنت واک اوی.. ون د هارت ایز یرنینگ
    و هارت من یرنینگ می کنه؟
    من، بین اون همه طعم، همیشه زردآلو انتخاب می کنم. من، بین اونهمه مرد، همیشه تو رو انتخاب کردم. و نه، اشتباه نشه، ما جدا از هم هزاربار خوشبخت تر از زمانی هستیم که با همیم.. اما دوست داشتن کسی دیگه رو بلد نیستم...
     
    هیچ چیز ب هیچ چیز ربط نداره و کدئینی ک یکساعت پیش خوردم تازه اثر کرده. عطر محبوبه ی شب تو سلول ب سلول ریه های من نفوذ کرده.. و شاعران پاییز طبق معمول دارن میگن:چون  من تشنه ی عشق تو هستم.. 
    و آهنگ رو عوض می کنم تا راجر واترز بگه هی تیچر، بچه ها رو تنها بگذار..
    و یادمون بیاره در هرصورت ما آجری دیگه تو این دیواریم..
    و باز عوض می کنم و اینبار دیمین رایس میگه: اینجا یجورایی جایی نادرست برای خیانت کردن بهته..
    و عوض می کنم و فردی مرکوری میگه: ما برای چی زندگی می کنیم؟ کسی می دونه ما دنبال چی هستیم؟
     
    و عوض نمی کنم. 
    رفتم آرایشگاه، گل خریدم. کتاب می خوام. و فردا بزرگترین روز تو تاریخه.
     
    +دلم برای عزیزدلم گفتن تنگ شده. عزیزدلم ی ک مستقیما از وسط سینه م بیاد. برای جون دلممم، برای هزار کوفت و درد دیگه ای ک انبار شده این تو و فشار میده...
    • پنجشنبه ۳۰ شهریور ۹۶

    I tried not to write about you but seems I'm kidding myself

    سخته...

    و این کلمه می تونه ده ها ادامه ی متفاوت از هم داشته باشه و باز تک تکشون به جا باشند..

    اما امشب سخته چون نیرویی بی نهایت قوی و سرکش از درون می خواد ک بنویسم و آغاز جمله م با  تو  باشه. و من،  در آخر این روز، اسیر این شب، دست هام بالا و پرچم سپیدم رو ب این نیروی درونی... نیروی شر.. تسلیم.

    می نویسم از تو، برای تو، که بدون تو، تو ب واژه ای بی هویت تبدیل شده. و نه! نه! نه به تمام هورمون هایی ک از این آهنگ همیشگی الهام می گیرند و می خوان من با رمنتسایز کردن، یا همون رمانتیک نشون دادن هر اتفاق هرچند بی ربط به رمنس، کمر ب قتل تمام پست هایی ک نوشتم هیچ حسی به تو در من باقی نمونده، ببندم. و خب، این آهنگ رو خوب می شناسی، ماریوس دودا توی اون دی وی دی ای ک بهترین و محبوب ترین آهنگام رو برات گلچین کرده بودم تا تو ماشین گوش بدی، هست. و یادته چ کردی با من بابت این د و دی؟؟ یادمه.  یادمم هست بعدتر ها چقدر تعریف کردی از انتخاب هام و اون لحظه دیگه برام مهم نبود..

    اما نه، نه و نه ب نشون دادن حس های بدی ک تو، تو لحظه های خاصی بهم دادی. نه ب بازگو کردن اون ها وقتی خودت نیستی تا از خودت دفاع کنی و ما ری نای گذشته هم دیگه نیست تا ازت دفاع کنه و اینجا هیچکس نیست و من نیستم. من مثل دانای کل داستان، تنها راوی ای ک از بیرون به همچی نگاه می کنه و نه. حتی این راوی از تو ذره ای بد نخواهد گفت. و تو خوب بودی، خوب تر از من و خوب صفت بی مقداری نیست. خوب عمیق و با ثبات تعریفی مشخص ارائه می کنه. و تو خوب بودی. و من، من خوب. و ما، مدت زیادی خوب. دست های تو خوب وقتی از خیابون گذشتیم. پاهای تو خوب وقتی ب سمتم قدم برداشتند. زانوهای تو خوب وقتی خم شدی بند کفشم رو محکم کنی، چشم های تو.. 

    و نه، این ها جملاتی عاطفی نیست. هست اما نه با عیار سنجش عاطفه ی من. اگر بود، هر جمله م می توست اونقدر داغ باشه ک چشم موقع خوندن بسوزه و خیلی قبل تر، انگشت های من وقت تایپ. اما نیست و من آگاهم ب درجه ای از محبت ک اجازه دارم به واژه ها اضافه کنم. 

    و بله، دلتنگم. دلتنگ نوشتن از تو، و از خودم و نه این ما ی الان. من و تو یی ک ب قول سیاوش گم شدن تو خم جاده..


    تو، ... و بازی با این کلمه چقدر لذت بخش بود. 

    تو، مرد بلند و قوی، مرد بلند بلند، مرد بلند.. و چرا تمام صفت ها گریزانند امشب.. تنها بلند، مثل همیشه بی هیچ تغییری.. و گاهی فکر می کنم در طول این سال ها تنها چیزی ک در تو تغییر نکرد، بلندی بود. و فا ک، چرا تمام این ها بوی توهین داره، بوی بی احترامی.. و هرگز ب تو توهین نخواهم کرد. جز چندباری ک توی صورتت نگاه کردم و گفتم باید بمیری. همین.

    و باشه. میگم ک با تو نبودن ترسناکه. اونقدر بودم ک نبودن رو بلد نیستم اما یادگرفتن پروسه ی شیرینی بوده همیشه جز اینبار. 

    و آهنگ عوض شد. و سیاوش میگه: کاش میشد اما نمیشه، نمیشه بیای دوباره، نمیشه دستات تو گلدون، گلای مریم بزاره.. و کاش مردم بدونن من می دونم درست!ش بذاره ست چون از گذاشتن میاد اما من بزاره رو دوست دارم چون مال ما بود. 

    و اونقدر خسته م ک به درستی گرامر جملاتم بی توجه.. اما آگاهم ب تعدد استفاده از  و   در ابتدای جملات، ب استفاده ی بی وقفه از ویرگول، به همچیز و ب درک. 

    و پاییز. ک در جواب "پاییز تو"ی من گفتی: "خزان من".. و اصراری ب جنگ با این اصطلاح غمزده و تاریکت نداشتم. گذاشتم پاییز رو خزان خطاب کنی، من، زاده ی بهار، حقی ب اعتراض به توی زاده ی پاییز ندارم. مرد خزان زده...

    +چطور انقدر طولانی شدند این پاراگراف ها و من هنوز از تو چیزی ننوشتم. ب درک. هو د فا ک اور کرز. آی دنت! 

    • پنجشنبه ۳۰ شهریور ۹۶

    دحافرماازعپپرلگگچکپو

    What's the point? So what? Are u there? Do U care? Act on it.. Act on it....
    رودخونه های تشنه
    • سه شنبه ۲۸ شهریور ۹۶

    تو، زیر پوست منی..

    از اون نویسنده پرسیدن چرا فقط غمگینی می نویسی؟ گفت جواب ساده ست، من وقتی خوشحالم نمی نویسم چون اون لحظه وقتی برای نوشتن ندارم، چون دارم لذت می برم از اون لحظات، چون دارم اون لحظه ها رو زندگی می کنم..

    و فاجعه ست. داشتم انگور می شستم و یهو ب این فکر کردم ک دیگه بوسه ای نخواهم داشت.. 

    • سه شنبه ۲۸ شهریور ۹۶

    کالد آف تودی


    ماها، مثل اون همسترهایی هستیم ک داخل قفسشون چرخ و فلک دارن ،میرن داخلش و هی میدوان تا خسته شن و بیان غذا بخورن و دوباره..

    فقط قفس ما بزرگتر، چرخ و فلکمون مدرن تر...


    • سه شنبه ۲۸ شهریور ۹۶

    کاش میشد صدای پاهات بپیچه تو گوش دالون..

    تمام روز رو خوابیدم. اجبار و اجبار..

    و متنفرم وقتی کسی می پرسه باشگاهو ول کردی؟

    و نمی خوام بهش توضیح بدم چه حس بدیه وسط کلاس کمی خم شی تا تمرینا رو چک کنی و درد مثل گلوله ای شلیک شه و حتی نتونی جلوی آخ ت رو بگیری. و چقدر بدتره ک شاگردات پسر باشن و مجبور شی توضیح کوچکی بدی..

     ک اونقدر بدن بدرد نخوری داری که چندتا شیرجه زدن رو تحمل نمی کنه، ک مربی ت میگه ب خاطر کمرت کرال سینه نباید بری، ضرر داره واست، فقط کرال پشت.. و بغض گلوت رو بگیره و بگی من ما ری نام، زنی ک از دریا اومده، از آب.. چطور شنا نکنم.. 

    و تو راه برگشت نگاهت بیفته ب باشگاهت، ب اون دیوارها ک پشتشون وزنه ها هستن و نتونی.. و بخوای بمیری..

    من عاشق ورزشم، عاشق حرکت، عاشق دویدن، عاشق فشار اومدن، عرق کردن، ک اونقدر تلاش کنی ک جونت در بیاد.. اما نمی تونم حتی درست بشینم.. نمی تونم و این باعث میشه پر از خشم باشم. از خشم به اندوه تغییر موود بدم و دوباره برگردم بهش... 

    این هفته رو کامل می خوابم، باید خوب شم، باید دوباره شروع کنم. باید وات د فاکاور... تموم مهره ها می تونن دیفرمد بشن، ب درک، من شنا خواهم کرد، من وزنه خواهم زد، من خواهم دوید، من وییل دو وات د فاکاور ای فییل لایک دویینگ..

    و  ب  جان، اگر اینو خوندی بدون دلیل اون #سای این بود، اینکه چرا دیدنت فییل لایک تاکینگ.


    انی وی..

    ی دنیا عکس جدید دارم. عاشقشونم..



    • سه شنبه ۲۸ شهریور ۹۶

    شاعران پاییز..


    این روزها ک تو تعطیلات آخر ترم ب سر می بریم و چهار بعدظهر م خالیه، لایف استایل خیلی سالمی پیک آپ کردم ک شامل دانلود سریالی پزشکی میشه ک هر بار صدای آژیر آمبولانس میاد زار زار گریه می کنم تا وقتی ک برسن ب حادثه دیده و درمانش کنن.. و خب خیلی سخت نیست تصور اینکه بخش اعظمی از این سریال شامل چنین صحنه هایی میشه. و خب بخش غیر آژیر و بیمار هم داره ک اونها رو صرف خوردن تمام آشپزخونه می کنم. عملا هر چیزی ک پیدا می کنم رو می بلعم. تا اونجا ک از سیری دلم می خواد باز گریه کنم.. و خب لحظاتی بعد دوباره اورژانس پر مریض میشه و دوباره... و مامان صبح ب سطل آشغال گوشه ی اتاقم نگاه کرد و پرسید اینهمه دستمال کاغذی رو چکار می کنی؟ و خب پسر نیستم ک از چنین سوالی خجالت بکشم. راحت گفتم مصرفم بالاست. و می دونه من وقت خرید پکیج های سه تایی سیصد برگ برای اتاقم می گیرم. 

    هنوز منتظرم آرمان هام یادم بیاد، هنوز..

    و چرا دلم نمیاد کارنیوال آو راست  پوئتس آو د فال رو دیلیت کنم؟ ایتس آل اگن، اوید اند فیلییر..

    و یسری از گل های محبوبه ی شب م باز شدند.. اون ها هم مثل من منتظر مهر هستند،منتظر آلبوم سیاوش..

    و هزاربار شکر ک خواب بود. حالم از تصورش بد میشه.

    و کاش می تونستم جانم رو بدم و چشم های غمگینش بدرخشند..


    • شنبه ۲۵ شهریور ۹۶