ثریا قاسمی رو ک می بینم یاد تو می افتم. یاد صدا کردناش تو در پناه تو. یاد صدا کردنت..
و چرا بر می گردم به تو؟ و چرا تمام نمیشه.. و چرا نمی تونم جمله ای بدون و بنویسم..
دنت واک اوی.. دنت واک اوی.. ون د ورلد ایز برنینگ.. دنت واک اوی.. دنت واک اوی.. ون د هارت ایز یرنینگ
و هارت من یرنینگ می کنه؟
من، بین اون همه طعم، همیشه زردآلو انتخاب می کنم. من، بین اونهمه مرد، همیشه تو رو انتخاب کردم. و نه، اشتباه نشه، ما جدا از هم هزاربار خوشبخت تر از زمانی هستیم که با همیم.. اما دوست داشتن کسی دیگه رو بلد نیستم...
هیچ چیز ب هیچ چیز ربط نداره و کدئینی ک یکساعت پیش خوردم تازه اثر کرده. عطر محبوبه ی شب تو سلول ب سلول ریه های من نفوذ کرده.. و شاعران پاییز طبق معمول دارن میگن:چون من تشنه ی عشق تو هستم..
و آهنگ رو عوض می کنم تا راجر واترز بگه هی تیچر، بچه ها رو تنها بگذار..
و یادمون بیاره در هرصورت ما آجری دیگه تو این دیواریم..
و باز عوض می کنم و اینبار دیمین رایس میگه: اینجا یجورایی جایی نادرست برای خیانت کردن بهته..
و عوض می کنم و فردی مرکوری میگه: ما برای چی زندگی می کنیم؟ کسی می دونه ما دنبال چی هستیم؟
و عوض نمی کنم.
رفتم آرایشگاه، گل خریدم. کتاب می خوام. و فردا بزرگترین روز تو تاریخه.
+دلم برای عزیزدلم گفتن تنگ شده. عزیزدلم ی ک مستقیما از وسط سینه م بیاد. برای جون دلممم، برای هزار کوفت و درد دیگه ای ک انبار شده این تو و فشار میده...
- پنجشنبه ۳۰ شهریور ۹۶