کشف دهان تو

111 یک یک یک مثل امروز.. ایمان بیاوریم ب آغاز فصل سرد . . .


چهارمین سالیه ک یک دی شد و تو وبلاگ هام می نویسم:


و این منم

زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده زمین

و یاس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دستهای سیمانی.

 

زمان گذشت 

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

چهاربار نواخت

امروز روز اول دی ماه است

من راز فصل ها را میدانم

و حرف لحظه ها را می فهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک

خاک پذیرنده اشارتی است به آرامش

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت...

خنده دار شد دیگه. اما فروغ، فروغ و دیگر هیچ.


    • سه شنبه ۱ دی ۹۴

    whatever

    Do I give a fuck?

    : Hell no.


    • يكشنبه ۲۹ آذر ۹۴

    من ک هرگز ب تو نارو نزدم حضرت عشق....ا.ص.ن


    شایعه ها همیشه آزاردهنده بوده ن اما امروز شیرین ترین شایعه ی دنیا رو شنیدم. فکر می کردم فرقی با اون قالب یخی ک از شهریور تاحالا ته طبقه ی پایینی فریزر زیر بسته های سبزی مونده ندارم اما دارم! دارم چون تا تیتر رو خوندم: حدس میزنید کورتنی کاکس با کی قرار میزاره؟ و میدونستم با اونهمه ا مای گاد ی ک بالای پست نوشته جواب مسلما متیو پری ه یهو دیدم دارم گریه می کنم!! یه گریه ی هیستریک. اگر فقط یه درصد احتمال بدم درست باشه می دونم ک تا سالها امروزو فراموش نمی کنم. اینکه من می پرستم این شش نفر رو بر کسی پوشیده نیست..
    بالاتر از پرستیدن اگر فعلی بود یکی خبرم کنه.. 

    ++این عکس... من می میرمتون:))) باشه؟؟

    • جمعه ۲۷ آذر ۹۴

    108- I was quiet but I wasn`t blind. Jane Austen


    +می دونم.. می دونم جوری شده ک فکر کنی اصلا تمایلی ب حرف زدن ندارم اما منم گاهی خسته میشم. نترس..


    +چهارتا بود یکیشو خوردم:)

  • ۳ نظر
    • جمعه ۲۷ آذر ۹۴

    از من، تنها تو مانده ای....


    همه یکروز میمیرن..

    از کهولت، بیماری،حادثه، غم،..

    و من از حقیقت.

  • ۲ نظر
    • سه شنبه ۲۴ آذر ۹۴

    منتالیبسی

    لبییبلبسظلا
    • دوشنبه ۲۳ آذر ۹۴

    105- دلم آنجاست که یارم باشد...


    دوست ندارم اینجارو..

    من یه بلاگفایی م ک رنج تبعید کمرشو خم کرده.

    ک هرچقدر تلاش می کنه با دنیای جدیدش ارتباط برقرار کنه، نمیشه..

    که خونه ی لوکسش آرومش نمی کنه..

    که تو دفتر نو ش می نویسه تا خونده نشه..

    که ولش.

    که وات اِور..



    • شنبه ۲۱ آذر ۹۴

    104- گاهی از شدت دلتنگی می شود فهمید که جمعه است،تقویم ها چه کاره اند....ل.ک


    04:00a.m


    امروز دو تا کتاب چهارصد ص ای رو تموم کردم و اثرش از آسپرین هم بیشتره ... دو روزه فرندز ندیدم اما هنوز جون دارم.. دلم برای تو ک نه، برای ذهنیتی ک از تو و از شما دارم تنگ شده. ذهنیتی ک هم میتونه دقیقا اونچه هستید باشه یا صرفا زاییده ی تصوراتم.. 


    نگران من نباش

    دست‌هایم را

    به از دست دادن عادت داده‌ام ..

    گروهی پرنده می‌آیند،

    گروهی پرنده می‌روند،

    وَ تنها

    پرنده‌ای از کوچ می‌ماند،

    که پرواز را نمی‌داند ....


    ل.کردبچه

    • شنبه ۲۱ آذر ۹۴

    هر روز یکی سنگ میافتد ب سر ما- ای سقف ترک خورده به یکباره فرو ریز..


    این چندروز تعطیلی رو از اتاق بیرون نرفتم.. زنده بودنم رو مدیون کتابامم. مهم نیست تعداد صفحات یبار ب خودم میام و میبینم تموم شده. سروش کتاباشو چیده بیرون مغازه.. رو زمین نشستمو اسم تک تکشونو خوندم. همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها مدتها تو لیستم چشمک میزد. .. رفتم تو..نمیدونم چی میزنه چون اون لحظه ک گفتم چنتا کتاب میخوام اونقدر گنگ نگاهم کرد ک مجبور ب تکرار شدم.. وقتی بالاخره مواد بهش اجازه ی واکنش داد دنبالم اومد و کمک کرد اون و ی نزار قبانی رو از بین بقیه کتابها بردارم.

    ..

    موسیقی این چندروز جایی تو لحظه هام نداشته..حتی اینجا هم ب ندرت میام. چیزی میخواستم و رفتم ب بوک اما فقط یبار.. سمیه گفت ماری هنوز امید دارم و هرروز تلگرام برات پیام میزارم.. تب دانلود فیلمم هم پرید.. روزها و شب ها تا اونجا ک اجازه! دارم چراغ اتاقم روشن بمونه فقط منم و کتابام.. بعد خاموشی اجباری این پادگان، زیر پتو گرامرها تو اپ ی ک نصبه مرور میکنم.. وقتی اینا خسته شدن گوشی رو میزارم یگوشه و تو تیرگی دنیام دستمو،همون ک میتونه بین موها آروم راهشو پیدا کنه داخل صفحات کتابم میبرم..عزیزی ک کنارم میخابه هیچی نمیگه اما میدونم هست و میدونم اونم از نوازش صفحاتش لذت میبره..

    جمعه، باز..

    فقط بهانه ای برای نق زدن.

    • پنجشنبه ۱۹ آذر ۹۴

    سر سزیزر یبزُیب



    • سه شنبه ۱۷ آذر ۹۴