کشف دهان تو

هر کجا روی وصله ی منی..

ezsrxdctfvygbhnkkml
zsdcfgvbhjn km
sdfghjdfghjklsxcvbnm,we4Aszdfcgyhu3490okytew246ghu9hgfdsASDRTFYGHUIJOKH8446THUJOIHGUHYYTFDRES4A4SEDRFTGYHUNJOMKP;WEDCFRVUBHINJLZRXDTCFYVGUBH L
    • سه شنبه ۱۸ آبان ۹۵

    If you say so





    • دوشنبه ۱۷ آبان ۹۵

    ما را خراب و زیر و زبر می کنی، مکن...

    • شنبه ۱۵ آبان ۹۵

    گویا


    اینکه هیچی نمونده باشه انقدر ساده ست؟

    • جمعه ۱۴ آبان ۹۵

    بعد از زمستان نوبت سرمای فصلِ توست..


    من خیلی خوشبختم

    چون خودم رو نمی بیینم..


    • پنجشنبه ۱۳ آبان ۹۵

    He`s hot af


    بالاخره ..


    تولدتون مبارک عزیزترین هایِ من..

    دیویدِ عزیزم.. اونقدر تو این چندسال بخاطرت خندیدم که تا زنده ام مدیونم. از تو ممنونم ک ب دنیا اومدی مردِ پاییزیِ هات.

    ب دنیا اومدی تا راس گلرِ همه ی ما باشی. شدتِ دوست داشتنِ شخصیتی ک تو بهش جون دادی باعث شد بر خلافِ میلم ریچل رو کمی کمتر دوست داشته باشم. جولی، بانی، امیلی، مونا،.. تک تک اینها می تونستن راس رو خوشحال کنن اگه ریچل بیچ بودن رو کنار می گذاشت. دارم می خندم الان! چون خنده دارِ تمام این چیزها. دوستت داریم و تو پنجاه سالگی همون راسِ 1994 هستی. گذرِ زمان برات یه جوک بوده!: ))


    • چهارشنبه ۱۲ آبان ۹۵

    در گلویم ابر کوچکیست..



    حدس می زنم

    که خواهی گریخت

    التماس نمی کنم

    از پی ات نمی دوم

    اما صدایت را در من جابگذار!

    می دانم

    که از من دل می کنی

    راهت را نمی بندم

    اما عطر مواهایت را در من جا بگذار!

    می دانم

    که از من جدا خواهی شد

    خیلی ویران نمی شوم

    از پا نمی افتم

    اما رنگت را در من جا بگذار!

    احساس میکنم

    تباه خواهی شد

    و من خیلی غمگین می شوم

    اما گرمایت را در من جا بگذار!

    فرقش را با حالا میدانم

    که فراموشم خواهی کرد

    و من

    افیانوسی خواهم شد سیاه و غم انگیز

    اما طعم بودنت را در من  جابگذار!

    هر طور شده خواهی رفت

    ومن حق ندارم که تو را

    نگه دارم

    اما خودت را در من جا بگذار..

    عزیز نسین





    چشم می بندم
    و دو انگشتم را بر نبضم می گذارم،
    می زنی...

    • چهارشنبه ۲۸ مهر ۹۵

    Detest comes from the Middle French word détester, meaning "to curse, to call God to witness and abhor."


    ازون وقتا ک باز سگ شدی و دلت خواست یچیزی رو تغییر بدی و ب چشم چپت هم نباشه چی هست و چرا و چرا و چرا.. و دم دست فیسبوکت باشه، جایی ک بی نهایت دوستش داری.. دیورسد از فا ک.. اما یجورایی ویدود رو ترجیح میدادی.





    • سه شنبه ۲۷ مهر ۹۵

    Colorless

    اونروز ک از اون جای نفرت انگیز برمی گشتم سر راه رفتم سراغ کتاب فروشی فرازمند، مغازه رو عوض کرده بودن اما هنوز تو همون خیابون بود هنوز آقای فرازمند با اون ظاهر آرومش موسیقی سنتی گوش می داد، هنوز همه آرامشِ دنیا لابلای قفسه های کتاباش جمع شده بود تنها تفاوت دخترِ ریزنقشی بود ک چشمهایی کشیده داشت و با مهربونی ردیفِ کتابای آنا گاوالدا رو نشونم داد و "من او را دوست داشتم" ش رو برداشتم اما ثانیه ی آخر نگاهم ب " دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" افتاد و اونو برداشتم، عنوانش دل رو درد می آورد..

    بعد دنبال هاروکی موراکامی گشتم و این کتابش داستانِ زندگیِ منِ.. مار ینای بی رنگ و سال های حماقتش..


    • سه شنبه ۲۷ مهر ۹۵

    f u


    Filled with hatred.

    • دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵