"برج" ابی رو پلی کردم و پنج ثانیه کافی بود تا همه چیز بهم بریزه. تا همه چیز تیره شه، تا همه تار.. بخشی از من میگه قطعش کن، تو به رنگی بودن، سرپا موندن تو این روزها بیشتر از همیشه نیاز داری، قطعش کن بیبی گرل..
و بخشِ ب مراتب بزرگتر و قوی تر فقط ب ثانیه های پلیر نگاه می کنه و اجازه میده ابی کنترل همه چیز رو ب دست بگیره، تولدشه فردا.. و خرداد تموم میشه.. ماه من و سارا، شقایق، صورتی، سیاوش ق، ابی.. تموم میشه و دلتنگش نخواهیم بود
اما این حادثه ی برج و کبوتر
قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد..
ای پرنده ی من، ای مسافر من
من همون پوسیده ی تنها نشینم
هجرت تو هرچی بود، معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم..
این کلمات.. و درست گفتند، چه چیز قدرتمند تر از کلمه؟ چ اسلحه ای، چ دراگی؟ناخن های کوتاه بی لاکم، موهای فر خورده ی پریشونم، پرزهای رو به کلاف شدن صورتم، ابروهای نامرتبم.. و هیچ چیز اهمیت نداره. هیچ چیز حتی اون هایی ک میگن اول از همه سلف لاو مهمه. ب قول یکی از شاگردام "بخواب بابا"...
عکس
عکس
- يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶