کشف دهان تو

I loved you at your darkest


"برج" ابی رو پلی کردم و پنج ثانیه کافی بود تا همه چیز بهم بریزه. تا همه چیز تیره شه، تا همه تار.. بخشی از من میگه قطعش کن، تو به رنگی بودن، سرپا موندن تو این روزها بیشتر از همیشه نیاز داری، قطعش کن بیبی گرل..

و بخشِ ب مراتب بزرگتر و قوی تر فقط ب ثانیه های پلیر نگاه می کنه و اجازه میده ابی کنترل همه چیز رو ب دست بگیره، تولدشه فردا.. و خرداد تموم میشه.. ماه من و سارا، شقایق، صورتی، سیاوش ق، ابی.. تموم میشه و دلتنگش نخواهیم بود


اما این حادثه ی برج و کبوتر

قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد..

ای پرنده ی من، ای مسافر من

من همون پوسیده ی تنها نشینم

هجرت تو هرچی بود، معراج تو بود

اما من اسیر مرداب زمینم..

این کلمات.. و درست گفتند، چه چیز قدرتمند تر از کلمه؟ چ اسلحه ای، چ دراگی؟


ناخن های کوتاه بی لاکم، موهای فر خورده ی پریشونم، پرزهای رو به کلاف شدن صورتم، ابروهای نامرتبم.. و هیچ چیز اهمیت نداره. هیچ چیز حتی اون هایی ک میگن اول از همه سلف لاو مهمه. ب قول یکی از شاگردام "بخواب بابا"...

عکس

عکس


    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶

    Simple past

    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶

    عتغساذلیبزئس

    وای از این عشق های دوزاری..

    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶

    Listening to Camel

    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶

    I`m blessed to exist at the same time as you


    با بیست ساعت تاخیر.. اما بالاخره اومدم.

    چطور میشه ننوشت؟ برای تو ننوشت.. برای دوست داشتنیِ زیبای عزیز..


    دوستت دارم با صدای بلند..

    دوستت دارم با صدای آهسته...

    تولدت مبارک مونیکای همیشگی..

    تولدت مبارک کورتنی کاکس بی تکرار..

    پنجاه و سه ساله شدی.. باش، همیشه.




    فرندز، فرندز و تنها فرندز..

    درسته مدتیه ندیدمتون اما هر روز صبح، وقتی پا تو آشپزخونه می گذارم، قبل از هر چیز، ام پی3 اپیزودی رو پلی می کنم و بارها و بارها گوش میدم. امروز صبح اپیزود سه رو ده بار گوش دادم، خندیدم با هر دیالوگ، تصویرتون، حرکاتتون توی سرم مرور شد، دیالوگ ها رو پا ب پاتون زمزمه کردم.. شما عشقید، شما جانید، شما روحید.. شما فرندز هستید و من خوشبخت. شما فرندز هستید، دهمین عضو خونواده ی من. هر شش هاتون همزمان دهمین عضو این خونواده اید. شما فرندز و فمیلی من هستید.. تولدت مبارک.


    • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶

    yup

    • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶

    نه ب یاد تو نشستم، زیر قطره های بارون..


    سرم درد می کنه و تمام کارهایی ک دارم می کنم در جهت بدتر شدنشه.. همین ک لپ م رو شکمم، نور این صفحه، اسکرول داون کردن صفحه ی ورد آنسد برای دیدن عکسایی ک انگار بخاطر من گرفته شدند،..

    بی تو ی سیاوش رو تکراره. گم شدیم تو غربت غریبه ها، آخر اون همه لبخند و سرور، چشم پر حسادت زمونه بود..

    هوا ابریه، تاریک..

    هیچ صدایی از بیرون این پنجره ها نمیاد. همه ی  دنیا خوابن. نیمی فاکد. نیمی رها.

    حال حرف زدن ندارم پس تند تند تایپ می کنم ک زمان بگذره. زمان بگذره و حرف نزنم. و حرف نشنوم. پتانسیلش رو ندارم. استعدادشو.. ک مثل اون باشم. مثل اون ها.


    • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶

    splitting headache

    I need to run...



    • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶

    If only you still were


    Were, just were.. Not are! There is nth left to come apart for you.

    • چهارشنبه ۲۴ خرداد ۹۶

    کاش می توانست خالی باشد


    تنها یک صفحه از برف بهاری رو خوندم. اسم های ژاپنی از روسی سخت ترند. اسم های روسی مثل ما رینا..

    • دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶