کشف دهان تو

Photography is magic


این جمله..

    • پنجشنبه ۲۴ اسفند ۹۶

    بردی دل و در کمین جانی..

                       تو دل می بری، رواست؟

    روزی صد بار من و مامان کنارش می شینیم و ناز میدیم سوسنِ جان رو..



                                      تو رو آرزو نکردم...

    بابا پنج تا گرفت گفت هر کدوم یکی، ما رینا دو تا. من اما، دیگه آرزویی ..

    • سه شنبه ۲۲ اسفند ۹۶

    gfsfs



    • سه شنبه ۲۲ اسفند ۹۶

    اینکه اسمش زندگی نیست..



    می گفتند تنها چیزی ک همه ی دردها را شفا می دهد، عشق است..

    پیدا بود ک هنوز مبتلا نشده بودند..

    ر.

    • دوشنبه ۲۱ اسفند ۹۶

    Francesco Rossi.. I gotta say hmmm.. mmm, hmmm

    تو خیابون راه میریم و مامان هرچیز ک میبینه میگه بخرم برات؟

    از رومیزی گرفته تا ننوی بچه!!

    و نمی تونم نخندم.

    تو حیرت آوری مامان مآه رخ م.


    +کلاس ها در حال تمام شدن. فردا پسرهام امتحان دارن. بهشون گفتم بعد عید می خوام کلاس رو کمی تغییر بدم، میزم رو عوض کنم، پرده جدید برا پنجره، شاید سرامیک کف رو هم موکت کردم.. همه تشویق کردند جز سامیار. گفت نمی دونم چرا هربار جایی یا چیزی ک دوست دارم تغییر می کنه حالم بد میشه... و نشد نگم منم! نشد نگم مرسی. ک از هر تغییر گریزانم. تو یه مرداب ملال آورم اما دوستش دارم..

    ++جشن حلما بود و برای اولین بار گفتم گور بابای دنیا. با نیلو و سارا تمام شب رقصیدیم.

    +++اگر اون بالا هستی، نگاه کن.

    • يكشنبه ۲۰ اسفند ۹۶

    strength is what I look for


    همیشه تا خودم را باختم وقت قرار آمد..

    ا.ص

    • شنبه ۱۹ اسفند ۹۶

    I really am

    • شنبه ۱۹ اسفند ۹۶

    From The Shit 35

    • جمعه ۱۸ اسفند ۹۶

    کاشکی آخر این سوز بهاری باشد..

    تو مسیر ب لونا گوش میدم.

     

    • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶

    Someone get me out of this pain train, please

    خوب می دونم فرق بین گذشته ی نقلی present perfect و گذشته ی بعید past perfect رو و ساعت ها می تونم راجع به تفاوتشون و شاخه هاشون حرف بزنم. وقتی must همراه با زمان حال ساده میاد نشون دهنده ی ضرورت و اجبار انجام کاریه اما وقتی با گذشته ی نقلی میاد نشون دهنده ی نظر، احتمال و فرضِ اما این فرض قویِ. یعنی احتمال اینکه اون اتفاق همونطور که گفته شده، انجام شده باشه بالاست و تو  narration استفاده میشه. با همه ی این قواعد و واتدفاکورها تو این لیریک، سعی نکردم صرفا ب نقلی یا بعید بچسبم یا حتی سیمپل پست. هرجور دلم رضایت داد نوشتم..

    این آهنگ مرگِ ..

     

     

    Must have left my house at eight, because I always do

     حتما ساعت هشت خونه م رو ترک کردم، چون همیشه این کار رو می کنم

     

    My train, I'm certain, left the station just when it was due

    قطارم مطمئنم که سر ساعت ایستگاه رو ترک کرد

     

    I must have read the morning paper going into town

    حتما وقتی داخل شهر می رفتم روزنامه ی صبح رو خونده بودم

     

    And having gotten through the editorial, no doubt I must have frowned

    و وقتی سرمقاله رو می خوندم، بدون شک اخم کرده بودم

     

    I must have made my desk around a quarter after nine

    حتما میزم رو حدود یک ربع ب نه مرتب کردم

     

    With letters to be read, and heaps of papers waiting to be signed

    با نامه هایی که باید خونده میشدند و انبوه کاغذهایی که  در انتظار امضاء شدن بودند

     

    I must have gone to lunch at half past twelve or so

    من حتما ساعت دوازده و ربع برای ناهار رفتم

     

    The usual place, the usual bunch

    همون جای همیشگی، همون آدم های همیشگی

     

    And still on top of this I'm pretty sure it must have rained

    و از این ها گذشته، تقریبا مطمئنم ک بارون آمده بود

     

    The day before you came

    روز قبل از اومدن تو

     

    I must have lit my seventh cigarette at half past two

    من حتما ساعت دو و نیم هفتمین سیگارم رو  روشن کرده بودم

     

    And at the time I never even noticed I was blue

    و اون موقع هیچوقت متوجه نبودم که غمگینم

     

    I must have kept on dragging through the business of the day

    حتما خودم رو ب ادامه دادن در طول اون روز کاری مجبور کرده بودم

     

    Without really knowing anything, I hid a part of me away

    بدون اینکه واقعا چیزی بدونم، بخشی از خودم رو پنهان کرده بودم

     

    At five I must have left, there's no exception to the rule

    حتما محل کارم رو ساعت پنج ترک کردم، هیچ استثنایی وجود نداره

     

    A matter of routine, I've done it ever since I finished school

    یه روال عادی، از وقتی که مدرسه رو تموم کردم اینکارو انجام داده ام


    The train back home again

    دوباره قطار برگشت ب خونه

     

    Undoubtedly I must have read the evening paper then

    حتما اون موقع روزنامه ی عصر رو خونده بودم

     

    Oh yes, I'm sure my life was well within its usual frame

    آره مطمئنم زندگیم تو همون چهارچوب همیشگی ش خوب بود

     

    The day before you came

    روز قبل اومدنِ تو..

     

    Must have opened my front door at eight o'clock or so

    حتما در ورودی م رو ساعت هشت یا همون حدود باز کرده بودم

     

    And stopped along the way to buy some Chinese food to go

    تو طول مسیر ایستادم تا غذای چینی بخرم

     

    I'm sure I had my dinner watching something on TV

    حتما شامم رو وقتی چیزی رو تو تلویزیون تماشا می کردم خوردم

     

    There's not, I think, a single episode of Dallas that I didn't see

    فکر نکنم هیچ قسمتی از سریال دالاس باشه که من ندیده باشم

     

    I must have gone to bed around a quarter after ten

    حتما حدودای ده و ربع ب رختخواب رفتم

     

    I need a lot of sleep, and so I like to be in bed by then I must have read a while

    به خواب زیادی نیاز دارم و بنابراین دوست دارم تا اونوقت تو تختم باش، لابد مدتی مطالعه کردم

     

    The latest one by Marilyn French or something in that style

    آخرین کتاب مریلین فرنچ یا چیزی تو همون سبک

     

    It's funny, but I had no sense of living without aim

    خنده داره اما من هیچ حس زندگی نداشتم، بی هدف

    "اگر و تنها اگر بعد از لیوینگ یه کاما اونجا بود..."

    اما من هیچ حس زندگی ای بدون هدف نداشتم

     

    The day before you came

    روز قبل از اومدن تو

     

    And turning out the light

    و بعد خاموشی چراغ

    I must have yawned and cuddled up for yet another night

    حتما خمیازه کشیده بودم و شبی دیگه رو ب آغوش کشیده بودم

    And rattling on the roof I must have heard the sound of rain

    و حتما ب صدای تق تق بارون رو پشت بوم گوش داده بودم

     

     

    The day before you came

    روز قبل اومدن تو...

     

     

     

     

    +استیون ویلسون.. هممم... چ میشه گفت درباره ش که حق مطلب ادا بشه؟

    ++با تمام عشقم ب کالکشن عکس هام، عکس های مربع محبوبم نیستند. و حتی بعد تنظیم ارتفاع و عرض باز هم مقاومت می کنن..

     

     

    • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶