از اینستاگرام ب پینترست، از پینترست ب واتسپ، از واتسپ ب تلگرام، از تلگرام ب اینجا.. و هنوز پیدا نشدم. هنوز گمم. هنوز خونه م رو نمی بینم. نمیتونم بیشتر از پنج دقیقه بمونم. از اینجا ب کجا؟

نگاهم به بوته های کوچولوی گیلاس اورشلیم افتاد. یک ماه پیش کاشتمشون و حالا قد یه انگشت شدن. اونا هم رشد کردن اما من موندم. مثل ریشه های پتوس تو آب پشت پنجره. بارون میاد، نمی تونم کتاب بخونم، نمی تونم با رزین چیزی درست کنم، نمی تونم گرامر کره ای رو یاد بگیرم، نمی...

روبروی دریا نشسته بودیم. می نا گفت: گاهی با روانکاوم درباره ی تو حرف میزنم... و فکر کردم شاید منم نیاز داشته باشم. ن صرفا ب روانکاو و تراپیست و..! شاید ب یکی مثل کانگ جه، یا دونگ هون.. اونها ک خودشونم تا خرخره پایینن اما وقت حرف زدنت، حتی چشم هاشونم بهت گوش میدن. چشم هایی ک ب صورتت خیره میشن و با هر پایین رفتنت، مردمک ها گشاد و تنگ میشن.
اما خب..من حرفی ندارم.

هر صبح، شش بیدار میشم و روز کش میاد. من دلیل این بودنم رو فهمیدم.