من صدها و هزاران بار ب دنیا خواهم اومد. بعد از اینکه درخت گیلاسی تو کیوتو شدم، پنجره ی آبی کلبه ای تو ارتفاعات شاندرمن، گاو قهوه ای پررنگی شدم تو قرق جیره سر، بوته ی رز نباتی رونده ای بالای در خونه ی یه شاعر تو بیروت، پنیرفروشی تو فرانسه، صاحب یه چایخونه ی سنتی تو یکی از روستاهای Yorkshire، کفاشی تو یه خیابون فرعی بارسلون، ..
بالاخره یه روز زنی میشم تو یکی از کوچه های تاریک سئول و آشنا میشم نه با هر آجوشی ای، نه هر پارک دونگ هونی، نه هر لی سان کیونی! من اونقدر تو اون کوچه ها تکرار میشم تا لی سان کیون تبدیل ب آجوشی ای ب نام پارک دونگ هون بشه چون هیچ ترکیب دیگه ای ب باشکوهی این نیست و نخواهد بود. و تا نیمه شب، تو اون کوچه ها قدم خواهیم زد و بهم خواهد گفت: 착하다
من، تا ب اون زندگی نرسم، خونه م رو پیدا نخواهم کرد.