پونزده می..
سالگرد ازدواجتون مبارک ماندلر..
و همیشه پونزده می ها خوب بوده اما.. صبح کوئینا اومد و قلبم سوراخ شد. خونریزی داشت و موهای سفید پاهاش خیس خون بود.. نه خونریزی حاصل از زخمی شدن... نمی دونم گربه ی دیگه ای اذیتش کرده، درونش مشکل داره، یا... صدا میزد و من عاجز. کنارش نشستم. نازش دادم. اشک ریختم. مردم.. مرغ پختم و له کردم همراه برنج بردم، نخورد. نیمرو ک همیشه دوست داشت، نخورد... مونیکا از جویی پرسید وات ووج یو دو ایف یو ور امنپتنت؟.. و امروز صبح فهمیدم که اگر من بودم، دلم می خواست زبون حیوونارو بلد بودم. و ب کوئینا میگفتم ک جان دلم، آسیب ک میبینی از عمرم کم میشه... روز خوبی نیست..
- جمعه ۲۶ ارديبهشت ۹۹