همیشه نوشتم روزهای قبل پریود رو دوست دارم. این منی که تمام روز انگار دهان نداره رو. اینکه از نور بیزاره اما پرده ها رو جمع کرده. خودم ترم. تمام صبح لابلای صفحات بین اونچه تو سر جسپر و مارتین دین می گذره در نوسان. غمگین نیستم. خونه بودن ب منی ک تمام زندگیم اینترورت بودم سخت نیست. تو خونه ی وسط جنگل، سو دو هوان به چا سو آ گفت دلت می خواد چنین جایی زندگی کنی؟ و تصور پرسیده شدن چنین سوالی ازم مثل ی رویاست. زندگی ای مثل اونچه حسین و آنا دارن. من ب اون زن تایلندی حسودیم میشه
- چهارشنبه ۲۰ فروردين ۹۹