و اصلی ترین سوال اینه ک چرا؟ چرا هنوز خواب می بینم؟

هدف مغز من از اینهمه وضوح، اینهمه جزئیات چیه؟.. چرا تو، که هنوز کسی نتونسته این ضمیر رو ازت بگیره، ب نیمه شب های من، بی خیال تمام سال های نبودن که تقریبا اندازه ی سال های بودن شده، قفل شدی؟

حتی توی خواب هم بخشی از من میدونه واقعی نیست. بهم میگه باور نکن. باور نکن..

شاید چون این روزها سلیلکوئی هر لحظه ی من شده تکرار " و تنت، وطنم" و دیگه کسی تو سرم هزاربار نمیگه "ب یزدان ک گر ما خرد داشتیم، کجا این سرانجام بد داشتیم"..