حس کنی اینهمه گرما کفاره ی تمام گناهاته و ب خودت بگی باشه، می پذیرمش و پیاده میرم تا خونه. بی رمق از کلاس بیای بیرون و یهو بابات رو ببینی ک صد متر دورتر خیلی اتفاقی از سر خیابون داره میره و خیلی اتفاقی تر سرش رو بچرخونه سمت کوچه و تو رو ببینه و اشاره کنه بیا.
مدت ها بود اینطور ندوییه بودم. در ماشین رو ک باز کردم سرمای سیبری دیسپلی شد. گفت تو این گرما بی ماشین اومدی؟ گفتم بعضی روزها پیاده میام خونه. گفت شوخییییییییییی می کنی!! میشه مگه؟ و یکوچولو زیرپوستی احساس غرور کردم!
من برای تی شرت زرشکی ت بمیرم که همیشه نجاتم میدی. همیشه تو بدترین شرایط ب بودنت فکر می کنم، ب قد بلند و شونه های پهنت، به بازوهای قوی ت و دلم گرم میشه. و مثل اونروز ک کار داشتی اومدیم از دور دیدیمت که چطور در حال زحمت کشیدنی و یهو مامان گفت برای موهای آشفته ش بمیرم ک تو گرما داره کار می کنه و زدیم زیر خنده. تو، کوه، مامان ماه، و من دریا.
- پنجشنبه ۱۷ خرداد ۹۷