مامان گفت ماری اگر همینطور بخوای فاصله بگیری از دست میدی ها..

و صبح، تا گل فروشی قدم زدم و رُزِ سرخ تنها انتخاب بود..

روبروش ک نشستم با پشت دست چشمش رو خشک کرد و گفت چقدر دلم برات تنگ شده بود..

منم. منم. منم.



Let`s drag each other to a different era