ما متظاهرها، هر لحظه در تلاش برای ارائه ی بازیه بهتری توی نقشی کسی ک از درون آرزومونه اون باشیم و یا از بیرون حس می کنیم بیشتر راضیمون می کنه، خسته، رو ب جلو میریم. و از وقتی بیدار ک شدم نمی تونم ب این فکر نکنم که ب جلو رفتن صرفا ب معنی جلو رفتنه و نه هیچ توضیح بیشتری. جلو، در نگاه اولیه، تصویر محوی از کلمه ی "بهتر" میده، یه ایلوژن. اما امروز صبح تسلیم باور ب معنای بی طرفش شدم و این آزاردهنده ست. بی طرف چون نمیگه داری تو چ مسیری جلو میری. و تو سطحی ترین مثال ممکن، دم دست و دم چشمی ترینش، صورتم اینجاست. مدتها پیش رهاش کردم ک ب جلو برم و شاید چیز بهتری اونجا وجود داشته باشه اما می دونیم ک نیست. و بیشتر از اون می دونیم ک اگر این صورت رو کنار بزنیم و باز داخل تر بریم، اونجا هم ب جلو رفتن اون معنای مثبت پذیرفته شده توسط گروه بزرگی از آدم ها رو نداره.. و این فاجعه ای ثانیه ای هست. تیک تاک ب سمت جایی ک چاره ای جز انفجاری بزرگ نیست.
بنگ
- يكشنبه ۲۳ مهر ۹۶