یکی دوبار. فقط یکی دو بار دیگه می نویسم و مخاطب "تو"یی هست ک هرگز نخواهد خواند. و نباید.
تو اون پلی، وقتی جویی دیالوگ ها رو جلوی کیت می گفت، بعد هر جمله می گفت: ناتینگ
گفت باهات حرف میزنم و هیچی، نگاهت می کنم و هیچی،.. و بوسیدش.. و گفت هیچی
ناتینگ
و حالا منم. اسمم رو صدا می زنی، هیچی. از روزم می پرسی، هیچی. برام چیزی می فرستی، هیچی. هیچ در من
و من، وقت نوشتن این ها این وقت شب بعد از نوشتن اینکه تمایلی بهت ندارم، تمام آهنگای پلی لیستم رو می زنم تا برسم ب اهنگی از دیستربد. تا دیوید تند بگه: اونها هنوز نمی دونن ک تو پر از دردی؟.. می زنم جلو تمام آهنگایی ک می خوان ما ری نای احساساتی رو بیدار کنن.
هیچوقت ناگهان ایستادن و ب سمت مخالف تو دویدن کمک نکرده. همیشه کمی بعد از نفس افتادم و دوباره به امنیت بودن تو برگشتم. اینبار قدم قدم.
یک و چهل و پنج دقیقه.. و خوابم میاد..
- سه شنبه ۱۰ مرداد ۹۶