تو راه برگشت، توی تاریکی ماشین، غرق تو تکرار چند هجای همیشگی توی سرم.. آمبولانسی از کنارمون عبور کرد. بنگ! لیلا کردبچه. بنگ! صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر.. بنگ! .. نگاه ب اون چراغ چشمک زن و هر کار کردم نشد
باور نمی کنم.
لیلا از رفتن میثاق حرف نمی زد. لیلا حس می کرد اگر به زبون بیاره رفتنش رو باور کرده. لیلا فکر می کرد میثاق بر می گرده. اما رفت. با کت نیلی ش تو فرودگاه. رفت.. و هر فرودگاهی یکبار داده و دوبار گرفته. دوبار داده و سه بار گرفته. ..
- پنجشنبه ۱۰ فروردين ۹۶