مثل بادکنکِ سوزن خورده م. حالِ کیبورد ندارم.

از چیزی ناراحت نیستم. حالم خوبه. با مرمر بیرون رفتیم، برف بازی کردیم. با نیلو هم قراره برم بیرون و شب خونشون. تولدها نزدیکِ و تبِ کادو خریدن از درون حسی خوب میده. تمام ساعتای خونه بودن فیلم می بینم. چشمام می سوزه. دیروز کل طایفه جمع شدیم و بعد مدت ها اونقدر خندوندم ک خوب تر شدم.

در ایز سامتینگ میسینگ..