خم شدم و آروم در گوشش گفتم: 

بهت قول میدم همه چیز رو درست کنم. بهت قول میدم نگذارم خراب شه. من قوی هستم. قول میدم، باشه؟

سرش رو تکون داد و قطره ای روی کتابش چکید اما آخریش بود. بهم اعتماد کرد.

اینبار من پشت کردم و با گوشه ی آستین صورتم رو پاک کردم. من قول دادم. من باید بتونم جلوی همه چیز رو بگیرم. دیگه وقتشه ب جای حمایت شدن و تکیه دادن من حامی بشم. من پناه. قول میدم مواظبت باشم. قول میدم جان قشنگم..