هر شبی ک اینجا، تنها تو اتاق چپ ی زیر پنجره رو تخت دراز می کشم همه چیز پررنگ تر میشه. خیره به سیاهی شب بیرون، و گاهی خیره به نوری که از طبقه ی آخر آپارتمان روبرو خالی بودنش رو داد میزنه و صدای ما ریا وقتی از پله ها پایین می رفت: تیناینا از اونجا رفتن.. و نگاهم به بقیه ی طبقه ها. اون ها پر هستند؟ به بقیه ی پنجره های پرنور.. اون ها چطور؟ بودن پرده و چراغ های روشن، بودن زندگی رو تضمین می کنه؟ مهم نیست، پنجره رو میبندم. از اون شب های یجوری بودن. افلاوت. دریم آن مای پین... یهو چسبوندتم ب دیوار.. خیره ب صورتم: عصبانی هستی؟.. مای اسکار، مای بلیم.. به تیله های سبزش نگاه می کنم..یو هو بین ا پارت آو می... :نه... آنلس اند آنتیل..... .. میرم سمت اتاق..
آی ران ثرو د ویند
میشه من رو ب کنسرتی از ریورساید ببرید و به ماریوس بگید افلات رو بخونه؟ میشه بگید سه بار بخونه؟ میشه وقتی می خونه نگام نکنید؟ میشه بعدش اجازه ی مردن داشته باشم؟
اس اومد.
فنتسی..دریم آن مای پین. مای اسکار مای ثرن.. یو هو بین ا پارت آو می..
- دوشنبه ۱۳ دی ۹۵