شاید امسال اگر فصل زمستان برسد

موعد معجزه ی حضرت رحمان برسد..

اما نه. از این خبرا نیست. چهل دقیقه زل زدن به اون گل کوچولوی سبز لجنی رو فرش و منتظر معجزه ی حضرت رحمان موندن و فکر ب بیست و چهارساعت قبل که چقدر همچی فرق داشت. مثل اونجا ک راس بعد شنیدن خبر حاملگی گفت یادتون میاد سیمپلر تایمی ک کارول فقط لزبین بود؟

و ده ها بار پرسیدم ما ری نا، تو سیمپلر تایم دیروزو یادت میاد؟ و نه.

هیچکدوم از ما پنج نفر یادمون نمیاد. دیگه هیچی یادمون نیست. کاش بودی و می خواستم ک نجاتش بدی. بخاطر تمام کارهای خوبی که خواهم کرد، بخاطر قول ی ک اگه بودی می دادم. بخاطر تمام قول هایی ک اونها گفتن تو دادی. بخاطر دو تا بادام درختی. خواهش می کنم. خواهش می کنم. خواهش می کنم.