گلوم، سرم، تنم، روانم... و چقدر دوست دارم این انفولانزاهارو.
این ناله ها از سر لذته.
از 7صب نشستم تا 7 شب و سوکورو رو تموم کردم. گریه هم کردم باهاش. آهنگ سال های زیارت، لو من دو پی رو هم دل کردم و همراه خوندن صفحات گوش دادم.
با مریم یعالم حرف زدم.. میاد مثلا زبان کار کنیم اما نصفش ب صحبت می گذره. من اونقدر خام و بی تجربه و بی سیاستم ک وحشتناکه. گوش میدم ب حرفاش و وسعت دیدم زیادتر میشه. ما ریا میگه این ها بخاطر اینه ک هیچوقت ب زندگی و رفتار و اعمال دیگران دقت نکردم. میگه ما ری تو تو دنیای خودت بودی همیشه و ما مدتهاست دست از تلاش برای بیرون کشیدنت کشیدیم. اینا فحش نیست، تعریف هم نیست. واقعیت. تنم درد می کنه. حالا چی بخونم؟ انگشتامم درد دارن. لثه ها، استخون ساق پام، مجرای اشک چشمام. لذت های کوچولو..
- چهارشنبه ۲۶ آبان ۹۵