اینجا من منم. نه دختر یه خونواده ی نرمال، نه یه معلم، نه یه خواهر، نه یه دوست، نه عضوی از هیچ جامعه ی حقیقی یا فرضی. اینجا من تنها ساکن سیاره خودمم. اینجا من میجر تام هستم تو کپسول خودم و همونطور ک میجر تام میگه آیم فار اباو د ورلد، منم دور از این دنیا هستم. من مثل بقیه م اما آگاهتر از بعضی ها. اویر. آگاه. میدونم چخبره. میدونم و دونستن دردآوره. خیلی های دیگه هم ازین پایین ها دارند اما ترجیح میدن نگن چون نگاه های بقیه مهمه براشون یا دارن سعی می کنن از درون قوی باشند و خودشون از پسش بر بیان. یسری ها داد میزننش چون نمیتونن هولد این کنن و کمک می خوان. یسری ها هم مثل من در درون نگه نمیدارن اما کمک هم نمی خوان. همون جمله انگلیشه ک میگه چیزی ک از درون میترکونه تورو، نمیکشتت اما تو رو با سارکزم تاریک و طنز تلخی رها می کنه. و چقدررر این درست بود. نحوه ی حرف زدن و نگاه و زندگی آدم تغییر می کنه..
کن یوو هی یر می میجر تام؟؟
چرا انقدر این لعنتی خوبه؟چرا میجر تام؟
- سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵