دنیای من پر شده از گورخرهای رنگی. همچیز رو راه راه می بینم.
مادرم حتی رنگ و مدل لباسی که تو سه سالگیش پوشیده بود یادشِ و من مارینای هفته ی پیش رو یادم نیست.
جنس دوم سیمون دوبووار کنارم نیمه باز افتاده، من جنس دومم.
مرمر گفت آدم ها ک خرشون از پل گذشت دیگه حتی برات دست هم تکون نمیدن پس انقدر همه چیزت رو فدا نکن.
من حتی یادم نیست چرا مرثیه ای برای یک رویا رو دوست داشتم.
مثل جَنِس ک تو پاکتی که چندلر کان!دوم خریده بود نفس می کشید که تنفسش منظم شه، صورتم بین دستامه.
تام بارها یادمون داد طریقه ی کم کم ناپدید شدن رو.
مثل چندلر که دیگه نمیتونست اون کان!دوم ها رو پس بده،نمی تونم عذاب هایی ک ب جون خریدم رو پس بدم.
- چهارشنبه ۵ خرداد ۹۵