و یادی کنیم از کسایی که یاد گرفتن تنهایی حال خودشونو خوب کنن....
سلام مارینا
:))
فاک یعالم نوشتم پاک شد..
سلام.. یادتم. این وبلاگ بیشتر از همه با تو دوست بوده و اینکه یمدت پیش رفتم یجا رادیو چهرازی دل کنم کامنتتو اونجا دیدم! مث دیدن یه همزبون تو ی جای غریب بود..حسی خوب..
منم:)
افلاوت غرق می کنه.. اونقد گوش میدم تا بالا بیارم.. خوندن فروغ و صدای ماریوس و البته این روزها گاهی صدای یوهان..
تو روزات چطور می گذره، رو پایان نامه ت ی؟
آدما تنهایی حال خودشونو خوب نمی کنن فقط یاد می گیرن دفنیشنشون از خوب رو تغییر بدن..
+کاش اونروز ک گفتی آسلا رو برام ترجمه می کنی قبول می کردم..
ماری، بیرون بودن از این... این... نمیدونم چی میگن... از این مکان های مجازی؟! (تلگرام و...) چ طوره؟
++ باز من گفتم "own world"؟! نمیدونم از کجا اومده.
درستش اینه:
Take another walk out of your fake world...
+ ماری اسمت رو با اسپری نوشته بودن.. :)
++ رها خیـــــــــــــــــــــــــــــــلی دوستم داره ماری. و من نمی فهمم چه طور میشه من رو این همه دوست داشت. و به این فکر می کنم که چه قدر اذیتش کردم. وقتی من نتونستم بودم ح با سارا رو تحمل کنم، اون چ طوری؟؟... چرا من هم نتونستم کار درست رو بکنم؟ می دونم الان هم اگه باهاش دوست بودم، برا چیز دیگه ای گریه می کردم. در هر صورت فرقی نمی کرد. نه؟ الان حدافل خودم رو گول می زنم که باهم دوست نیستیم دیگه که حرف نمی زنیم. مرگرنه می زد! 😌😢😖
و مشکل اینجاست ک دفعه ی دوم آدم حال نوشتن نداره فقط می خواد یچی بگه و بره...
بیرون.. بیرونم اما من اینستامو دارم" حالا اینکه نه فالوئینگ دارم و ن فالوئر چون همه رو بلاک کردم و پرایوت هم هستم و خودمم و پونصدتا پست م ب کنار" .. اونجا هم یه زندون دیگه ست واسه مارینا.. اما تلگرام و .. نه، هرگز برنمی گردم ب اونجا.. چطوره؟همم.. آ ز ا د ی. .
+:)
+کاملشو یا فقط بخشیشو ک با هزاران مریم و .. تقسیم کردم؟ :) آخه خیلی از مریم ها هم خودشونو ماری می دونن!: )
++ هربار می خونمت ستاره، اونی ک باید سردرگم خطاب شه رو خودم میبینم؛ن تو.. بابات ک نخوند اونارو، نه؟ یچیزی بگم ستاره؟ می دونی نقش اینکه شماها ساعت زیاد و بخش بزرگی از روز رو با هم می گذرونید تو این قضایا کم نیست؟ شما یجورایی دارید با هم زندگی می کنید و این دوست داشتن و وابستگی ها و حس هایی ک ایجاد میشه درصد زیادیش بخاطر اینه.. مقاله هم حتی راجبه چنین چیزی خوندم.. زمان ب خودت بده عزیزم، و ب دوستات.. ب خودتون زمان بدید.. برای شکست خوردن و خرد شدن و دوباره بلد شدن و گریه هنوز زوده، کمی هم برای سالهای بعد نگهدار چون ناگزیر ب روبرو شدن ب چنین چیزهایی تو ابعاد بزرگتر هستی...