چرا این پست ها عاشقونه ن؟!!اینکه باید حواسم ب عکسایی ک پست میکنم باشه حالمو بهم میزنه، آزادی یه مفهوم بیگانه ست ...

یادمه هفته ی پیش چنین شبی و چنین ساعتی اینجا مینوشتم،ساعت سه شبه، بارون خیلی کم شده و،کنار بخاری دراز کشیدم و منتظرم چهار شه برم حموم،نمیدونم چرا اما میخام اینکارو بکنم.. 

هیچی هم ندارم بگم، بعد کلاس تو راه خیلی چیزا تو ذهنم بود اما همچی بعد یمدت رنگ میبازه و به درک همه واکنش آدم به این جریان میشه..

ب قول اون آهنگ متالیکا: ناتینگ الس مترز..

+مریم،دوستت دارم،از پسش بر میای میدونم..