نشست تو ماشین، دستانش می لرزید، بخاری رو روشن کردم،گفت:ابراهیم ماشین تو بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم. گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم:هرچیزی موقع مرگ بوی آنجایی را میده که دلتنگش میشده...
گفت: من بمیرم بوی تو را میدهم.
- يكشنبه ۸ آذر ۹۴