Dream on my pain

My scar, my blade

You’ve been a part of me…

 

تو هر دوره یکیشون بوده. صدای امی، صدای لارا، تم اصلیِ میسا، و بعد رفت جلو.. رسید به صدای تام یورک، و حالا این لهستانی های لعنتی و اون فنلاندی های لعنتی تر.. تمام روز.. از گوش هام یکراست به قلبم میره و اونجا بار اضافه ای میشه رو دوشِ اون دایره های قرمز.. و پمپ میشه..

باعث میشه ساکت تر باشم. آروم تر.. بیشتر درد بکشم..

از اونجا برگشتم،کلید رو تو قفل چرخوندمو زدم زیر گریه.. حتی به خودم بابت گره زدن بندهای کتونی دور مچ هام فحش ندادم،آروم باز کردمشون و از پله ها بالا رفتم،سمت اتاقم که می رفتم مامان با لبخند و مهربون نگاهم می کرد. اما این بابا بود که صدام کرد و اونقدر محکم گفت مارینا که نشد در رو به هم بکوبم و بگم می خوام تنها باشم. همونطور غرق تو اون قطره های شور جلوش ایستادم. و دعوام کرد! گفت برای چیزی به این بی ارزشی گریه می کنی؟ می دونی اون بیرون چند نفر هستن که حتی به جایی که تو وایسادی نزدیک هم نیستن؟ پشت دستمال کاغذی تو دستم سنگر گرفته بودم، اون هلو رو قورت دادمو گفتم آخه خسته شدم..

و راه اتاقمو پیش گرفتم.صورتمو تو بالشم فرو بردم و..

صداشونو میشنیدم،صدای بابارو وقتی به مامان می گفت که چقدر از خیلیا جلوترم، که مهم نیست،که باید قوی باشم..

و مامانم اومد تو و تکیه به در داد.. فدای سرت،اونقدر خرجت می کنم تا همه چیز درست شه، تو فقط گریه نکن..

وقتی رفت صورتم رو بلند کردم و نگاهم رو لکه های سیاه روی بالشم خیره موند.


فیبی به مونیکا گفته بود: آر یو ورینگ واترپروف مسکارا؟

: نُ

: اوه، یو آر سو اسکرود..


و می دونستم که منم اسکرود م.


و به این فکر می کردم که اگر بعد هربار ناکد داون شدن کسی نباشه که بگه به درک، مهم نیست عزیزم، دنت گیوِ اِ دَم.. چطور میشه از جا بلند شد و دوباره شروع کرد..