+اونقدر ک این مرد تو این کتاب در وصفِ من "چون من تنها مارینای دنیام!" چیزها نوشت ک نمی دونم وقتی دیدمش باید بهش چی بگم!

++دیشب خواب دیدم نیلو مرده.. وقتی بیدار شدم تمام صورت و بالشم خیس بود و تا ساعتها قفسه ی سینه م بخاطر تمام جیغ هایی ک کشیده بودم درد می کرد. احتمالا ب خاطر اینِ تو این هفته ب هیچکدوم از :مرین خوبی؟ هاش جواب ندادم تا اینکه اومد و یه نیمه شب جلوم مُرد تا یادم بیاد چقدر دوستش دارم.. خاطرات مرگ شادی برگشت و هنوز باورش سخته، هنوز نمیشه باور کرد شادی.. اونقدر ک این دختر از زندگی لبریز بود من در مقایسه باهاش یه کوزه ی خالی بودم.. و حالا فقط کوزه های خالی باقی موندن..